فانوس



هشت ماه با این کتاب ۱۶۰۰ صفحه‌‌ای زندگی کردم، و حال که تمام شده است احساس می‌کنم که چقدر حیف شد که باید وداع کرد! البته دوباره و سه‌باره و چهارباره و حتی پنج‌باره هم می‌خوانمش و شاید با ترجمه‌های مختلف*، امّا برای بار اول خواندن، چیزی دیگر است! 

این اثر آنقدر بزرگ است که چون منی هرگز می‌تواند به خود اجازه دهد که با یکبار خواندنش در مورد بهتر اثر یک حکیم ابراز نظر کند.

بعد از خواندن بینوایان و حتی در حین خوانش آن علاقه‌ام به ادبیات شدیدا زیاد شد، منی که اصلا به فکرش را هم نمی‌کردم که به ادبیات رو بیاورم، چه برسد به آن‌که دلم در گروش گیر کند. تازه فهمیده‌ام ادبیات تاثیرگذار‌ترین‌ها است، حتی از فلسفه.


و در پایان شما را میهمان نوشته‌ی روی سنگ‌ قبر یک جبرکار مقدس می‌کنم:

خفته است-هرچند که سرنوشتش بس غریب بود.

میزیست. - مرد، هنگامی که فرشته‌اش را نداشت؛

حادثه، بسادگی و بخودی خود در رسید:

همچون شب که چون روز برود در میرسد»



شما کدام ترجمه از بینوایان را خواندید؟

به من هم معرفی می‌کنید؟


 این کتاب مخصوص فهمیدن حرکت تاریخی اربعین است، اینکه بفهمیم چه اتفاقی در حال رخ دادن است و از آن قافله عقب نمانیم.

چه قصد این سفر را داشته باشید و چه نه، این کوتاه نوشته را بخوانید تا بدانید با کدام جرکت همراه می‌شوید یا نمی‌شوید!

دانلود و معرفی کتاب



اولین کتابی که از آقای طاهرزاده خواندم و تا مدت ها بعدش کتابی از ایشان نخواندم ، نه به خاطر اینکه کتاب خوبی نبود، اتفاقا کتاب خیلی خوبی بود، چراکه بعد از آن چند بار دیگر خواندمش، ولی خوب در آن مقطع از زمان افکاری داشتم که دوباره تا مدتی نتوانستم کتاب‌های ایشان را باز کنم، و الآن پشیمانم .
باید زود تر از این‌ها سیر کتاب‌های ایشان را شروع می‌کردم.

دانلود و معرفی کتاب


برهان صدیقین و حرکت جوهری از مباحث بسیار مهم توحیدی است. بهترین و ساده‌ترین بیان از این دو برهان به خصوص برهان حرکت جوهری بیانی است که آقای طاهرزاده در این کتاب در مختصری آورده است.
این ۱۰۰ صفحه حاصل بیش از ۲۰ سال تدریس ایشان است که باتقسیم بندی‌ها و بیانات ابتکاری حود این دو برهان را برای اهلش آسان و ملموس و کاربردی نموده است.
شما در برهان صدیقین برای اثبات وجود خدا نیاز به هیچ مقدمه‌ای ندارد؛ بلکه از خود خدا متوجه خدا می‌شوید! خدایی که در برهان صدیقین اثبات می‌شود بسیار متفاوت است با اثبات وجود ناظم در برهان نظم.
در برهان صدیقین شما وحدت ذات خدا با صفاتش را می‌فهمید.

برهان حرکت جوهری که بالاتر و متعالی‌تر است بسیاری از مباحث اعتقادی و توحیدی را حل می‌کند. اینکه حرکت در جوهر است نه در اعراض از ابتکارات صدرا است و در این کتاب با دو برهان حرکت در جوهر اثبات می‌شود و علاوه بر تبیین حرکت، زمان را هم تبیین می‌کند. وبیان می کند که زمان زمین با زمان انسان متفاوت است.
و به راحتی با اثبات حرکت جوهری معاد هم به معنای عام آن اثبات می‌شود. و از خصیصه‌های متمایز این کتاب پلی است که از این دو برهان به سوی عرفان وجود دارد.

 

دانلود کتاب


    همیشه شخصیتهایی مثل شاهرخ برایم جذاب بوده است؛ آنان که حر وار آزاد زیستهاند. آنان که از رحمت خدا با تمام گناهان ناامید نشده‌اند.

کتاب مانند دیگر کتاب‌های گروه فرهنگی ابراهیم هادی است و مجموعه‌ای از خاطرات شهید است؛ امّا آنچه مهم است و باعث شده که این کتاب را خدمتتان معرفی کنم، شخصیت و نحوه‌ی زیست این شهید است.


    اصلا اگر بتوانیم تنها به عنوان کتاب عمل کنیم، تمام مشکللات زندگی حل میشود. دیگر بقیه توصیه‌ها که بماند؛

برای ساختن یک زندگی آرمانی، این توصیه‌های رهبر حکیم که از آیات و روایات برداشت شده است، فوق العاده راه‌گشا است

باید هر از گاهی این کتاب را تورق کنم . دوباره .سه‌باره . چهارباره و .


اولین کتابی که در زمینه دفاع مقدس خواندم این کتاب بود.
اصلا یادم نیست چه شد خریدمش آخه سال 89 بود ولی یادم هست که از مناطق راهیان نور جنوب خریدم، اروندکنار

لازم میدونم که به پرتیتراژ بودن کتاب اشاره کنم، آن هم بدون حمایت رسانه‌ای.

در مجموع کتاب خوبی است ولی مهمتر از همه شخصیت شهید برونسی هستش؛ پیشنهاد میکنم فیلم این شهید رو هم ببینید؛ به کبودی یاس

 


صمیمیت و صداقت کتاب جذابیت زیادی به کتاب داده بود. معمولا کتابهایی که مربوط به زندگی شهدا است جذابیت خاصی برایم دارد، ولی این یکی ویژه بود و همچنین فضای امروزیتری داشت و به زندگی های ما نزدیکتر بود. و اینکه این کتاب را هدیه گرفته بودم در خواندنش لذت دو چندان احساس می کردم.
پیشنهادم این است که علاوه بر خواندن این کتاب، بعنوان هدیه همسرهایتان را به خواندنش ترغیب کنید، خیلی تاثیر گذار است؛ تاثیرش بیش از 100 تا کتاب مردان مریخی و ن ونوسی است!
 وقتی این کتاب را خواندید احتمالا دلتان بخواهد کتاب عمار حلب را هم که خاطرات همین شهید است بخوانید. 


وقتی فهمیدم فیلمی از این کتاب ساخته شده، گفتم باید حتما قبل از اینکه فیلمش رو ببینم، کتابش رو بخونم.
صفا و صداقتی که در این روایت است و شیوایی و جذابیتی که در قلم نویسنده وجود دارد، در مجموع کتابی عالی رقم زده است.
تا به حال از این زاویه و دید دفاع مقدس را نخوانده بودم. از زاویه دید چند نوجوان به خصوص در دوران اسارت.

 

شما از این دست کتاب‌ها نخوانده‌اید؟


نکته‌ی اولی که در اینجا قولش را داده بودم، این بود که یکی از مطالبی که در پیوند‌های روزانه لینک شده بود را انتظار داشتم مورد لطف در خوری از جانب دوستان قرار بگیرد که برعکس اصلا هیچ کیلکی روی آن نشده بود!!
لذا متن آن را در زیر می‌آورم(البته با منبع)، شما بگویید که این انتظار من از شما مخاطبان عزیز بی‌جا بوده و اشتباه تشخیص داده ام یا نه ؟

 

منبع : einlam.blog.ir

 

اربعین گوشه‌ای از
نمایشگاه عظیم تمدن اسلامی است
روزی فرا می‌رسد
که در تمام شهرهای دنیا
مثل از نجف تا کربلا
عشق، برادری، مهربانی،
ایثار و کرامت موج بزند
آن روز نزدیک است
باید اربعین را هر روز
زندگی کنیم


هشت ماه با این کتاب ۱۶۰۰ صفحه‌‌ای زندگی کردم، و حال که تمام شده است احساس می‌کنم که چقدر حیف شد که باید وداع کرد! البته دوباره و سه‌باره و چهارباره و حتی پنج‌باره هم می‌خوانمش و شاید با ترجمه‌های مختلف*، امّا برای بار اول خواندن، چیزی دیگر است! 

این اثر آنقدر بزرگ است که چون منی هرگز نمی‌تواند به خود اجازه دهد که با یکبار خواندنش در موردش ابراز نظر کند.

بعد از خواندن بینوایان و حتی در حین ورق زدنش علاقه‌ام به ادبیات شدیدا زیاد شد، منی که اصلا به فکرم هم خطور نمی‌کرد که به ادبیات رو بیاورم، چه برسد به آن‌که دل به ادبیات بسپارم. تازه فهمیده‌ام ادبیات تاثیرگذار‌ترین‌ها است، حتی از فلسفه هم بیشتر!


و در پایان شما را میهمان نوشته‌ی روی سنگ‌ قبر یک جبرکار مقدس می‌کنم:

خفته است-هرچند که سرنوشتش بس غریب بود.

میزیست. - مرد، هنگامی که فرشته‌اش را نداشت؛

حادثه، بسادگی و بخودی خود در رسید:

همچون شب که چون روز برود در میرسد»



شما کدام ترجمه از بینوایان را خواندید؟

به من هم معرفی می‌کنید؟


امروز اربعین شهدای کربلاست، آن آزادگانی که در برابر دهر و ابرقدرت‌های آن روز تسلیم نشدند، آزادانه زندگی کردند، و آزاد و پرافتخار به لقای پروردگار خود نایل آمدند.
در آن روزگار سلطه‌گران جبّار می‌خواستند همه‌ی نفس‌ها را در سینه خفه‌کنند، همه‌ی آدم‌ها را به زیر سلطه‌ی خود به اسارت بکشند، و با پول و تهدید به‌قتل و شکنجه، همه را وادار به سکوت و اطاعت‌کنند، آن‌جا حسین بن علی علیهما السلام وارث والای ولایت و نبوت، فرزند برومند علی و فاطمه علیهما السلام، رهبر انسانیت و تعیین کننده‌ی معیارهای خدایی در زمان خود، آزاد مردی که همه‌ی دهر قادر نبود تا او را به زانو درآورد، مظهر ایمان و عرفان، سمبل شجاعت و فداکاری، نماینده‌ی خدا بر زمین، و سید و مقتدای تمام شهیدان علیه یزیدیان و سلطه‌طلبان قیام کرد؛ و همه‌ی وجود خود و کسان خود را در راه خدا قربانی داد، و پرچم پرافتخار و خونین شهادت را بر قله ی بلند تکامل بشریت به اهتراز درآورد.
و آن را نشان هدایت انسان‌ها در راه پرپیچ و خم تکامل قرار داد، تا هر کس که جویای حق و حقیقت و عدل و عدالت است، به این پرچم خونین چشم داشته باشد و راه را از بی راهه تشخیص دهد.  (رقصی چنین میانه میدانم آرزوست / شهید چمران)


 فکر تو همیشه به دنبال مهم‌ترین کارى خواهد بود که آن را یافته. اگر تمرکز ندارى، از همین کشف کن که تو کارى مهم‌تر براى خود سراغ دارى، پس یا به آن بپرداز و یا اهمیت کارى را که به آن مشغول هستى، براى خودت تحلیل کن تا فکرت با تو همراه شود که در این لحظه و با این بینش تو مى‌توانى سریع و صحیح حرکت کنى. 

(استاد و درس / علی صفایی حائری)


♨️بیانات استاد فلاح شیروانی در

کانال ایتا :

ما از فلسفه و امثال این آموزه‌ها توقعمان این است که جهان معنایی ما را تغییر بدهند. به خصوص اگر تغییر جهان معنایی را از زاویه‌ی یک فعل به او نگاه بکنیم در ناحیه‌ی افعال هم تقریباً کار بزرگی است و نظیر ندارد. یک مقدارصریح‌تر بگویم، فلسفه می‌خوانیم که روی رفتارمان هم تأثیر بگذارد.

من اگر واقعاً یک فهم متعالی پیدا بکنم، کاملاً رفتار من را به انضباط می‌کشد. این کاملاً واقعیت دارد. یعنی به تدریج دست و پای من را هم جمع می‌کند و می‌برد در دنیای جدید. به تعبیری انسان را از ناحیه سرش می‌شود به این طرف و آن طرف کشید. شما زمانی که او را از ناحیه‌ی سر و سینه بکشید، دست و پای او هم می‌آید، رفتار او هم کاملاً تغییر می‌کند و متناسب می‌شود.


نکته‌ی دوم اینکه در فلسفه غایت رشدی که به دست می‌آوریم، یک فهم الهی و توحیدی است. طبیعتاً رفتار مترقی که به دست می‌آید، رفتار توحیدی است. رفتار توحیدی اعم از جنبه‌های تنزیهی و تشبیهی است. 

یعنی اگر فلسفه خیلی خوب اتفاق بیفتد خیلی خوب هم اثر بگذارد، ما را باید شبیه آقا رسول اکرم(ص) بکند. شبیه آقا امیر المؤمنین(ع) بکند. ما مسیر دیگری که نمی‌خواهیم طی بکنیم. امیدمان این است که اگر این کارها را داریم می‌کنیم، شباهت‌هایمان به این حضرات بیشتر شود. فاصله‌هایمان با این حضرات کمتر بشود. 

شاید کسانی که به این معارف دسترسی ندارند باید مسیر دیگری را طی بکنند. ولی مسیر منتخب ما این است. ما نهایتاً باید مانند آقارسول اکرم(ص) بشویم، مانند آقا امیر المؤمنین(ع) بشویم. که چه کار کنیم؟ ایشان چه کار کرد؟

در اُفتادند و صف‌بندی‌هایی درست کردند، سمت و سوی اجتماعی درست کردند، همه برمبنای توحید بود. با طاغوت زمان خودش درافتاد، اساسی هم درافتاد. یک لحظه هم کوتاهی نکرد ایشان. هیچ کوتاهی و تردید در ایشان ندیدند. آقا امیر المؤنین(ع) هم همین طور، فرزندان ایشان هم همین طور، همسر ایشان هم همین طور بود، همه‌ی متعلقات ایشان، شیعیان ایشان هم همین طور بودند. هر جا هم[که شیعیان] تردید کردند، در روایتی نقدی به آن‌ها وارد شد که چرا اینجا کوتاه آمدی؟


نکته‌ی بعدی اینکه تلقی ما از انقلاب اسلامی ‌همین رفتار توحیدی است، همین رفتار توحیدی که از آقا امیر المؤمنین(ع) مشاهده کردیم و امید داریم از آقا امام زمان(عج) مشاهده بکنیم. تلقی ما این است که ایشان یک مصلح بزرگ جهانی است و همین درگیری‌ها را راه می‌اندازد. اگر ما به سمت ایشان هستیم، رفتار ما بایدیک شباهتی داشته باشد.


تلقی ما از انقلاب یک حیات توحیدی است. 

این انقلاب فهم شده، بعد القا شده و مورد استقبال قرار گرفته و الآن ما سر سفره‌ی این انقلاب هستیم. خیلی حادثه‌ی بزرگی است به خصوص در سمت‌و‌سویی که الآن بشر در جهان گرفته است. یعنی در جامعه‌ی بین‌المللی که ما الآن داریم مشاهده می‌کنیم، انقلاب اسلامی‌ با این جوهره و معنایی که دارد، خیلی حادثه‌ی بزرگی است. یعنی حتی با زاویه فیلسوفانه هم که نگاه بکنیم، فلاسفه همه باید غش بکنند که این حادثه اتفاق افتاده است.

عرض من این است که شما در این مسیر، وقتی قبله این باشد، اگر شروع کنید به معماری کردن، واقعاً در دنیای امروز چقدر موفق هستید؟ یک نمونه همین داستان سیزده آبان که روز مبارزه با استکبار است. همین را که کلی شعور در آن است، اگر بنا باشد بقیه چیزها را در ایران حذف کنید، هر چه که در ایران داریم را حذف کنید، اصلاً خود اسم ایران را هم حذف کنید، یک کشور جهان سومی‌که چندصد سال به او ظلم شده است. فقط این را در نظر بگیرید؛ فقط اگر بنا بود که ما بر اساس یک شعور مترقی و درک واقعیت‌های حیات بشر که کِی به کِی دارد ظلم می‌کند و. ما فقط یک رفتار ملی تولید بکنیم، واقعا چقدر موفق بوده‌ایم؟

همین قضیه[13 آبان] را شما بخواهید در یک کشور دیگر پدید بیاورید، چقدر موفق هستید؟ الآن همه‌ی ما می‌دانیم که در تمام شهرهای ایران این تظاهرات هست. حالا یک جایی سردتر است و جایی یک مقدار گرم‌تر. به این توجه کنید که چقدر هزینه شده و چقدر معنا به خورد این حادثه رفته است. ما که مفت و مجانی تظاهرات رفتیم و آمدیم! اصلا[این حرکت] نهادینه شده، یک عده زحمت هایش را کشیده اند. 


انصافاً جدی عرض می‌کنم و واقعا درخواست دارم نمی‌خواهم صرفاً انجام وظیفه کرده باشم. واقعا درخواست دارم که به این قضیه نگاه کنید، این واقعا خیلی نعمت است.

به این فکر کنید.



گرانی بنزین و سهمیه بندی بنزین، از عیدی‌های پیش‌کشی رئیس‌جمهور محترم  به مردم بود! آخر به یاد دارید که از جنابشان پرسیدند که برای عیدی مردم چه در نظر گرفتید؟ گفتند عیدی مردم این باشد که خوب کار کنند . لذا جنابشان وقتی دیدند که شما مردم خوب کار نمی‌کنید به زور عیدی را در پاچه‌تان کردند!

البته از این شوخی که بگذریم، در خوبی اصل طرح سهمیه بندی بنزین شک و شبه‌ای نیست، اعتراضی هم که بود به زمان و نحوه‌ی اجرا بود، و هست؛ چرا که ما مسئول اجرای آن را می‌شناسیم و می‌دانیم تا پدر از این ملت درنیاورد دست بردار نیست و قبول نمی‌کند که نمی‌تواند! 

و اعتراض بعدی که هست در خصوص دروغ‌گویی‌ها است؛ آقایانی که همین طرح را که در قبل اجرا می‌شد، افتضاح می‌خواندند و آن را کنار گذاشتند، برای مفتضح کردن خود دوباره رو به همین طرح آوردند و یا مثلا طرح مسکن مهر را تغییر نام دادند و ملی‌اش کردند. اگر به اشتباه هم این کار را کردند باز هم مشکلی نیست، فقط بیایند و بگویند که غلط کردیم و چه بد کردیم که آن را کنار گذاشتیم و حال پشیمانیم و دوباره به آن برمی‌گردیم.

این عیدی بنزینی که جایگزین کانال زم شد تا برای برنامه  یکسال و نیمه‌ فتنه ۹۸ جرقه‌ای باشد، حال چه عامدا و چه جاهلا؛ خوب جایگزینی بود که حتی پشتیبانی قشر مذهبی و انقلابی را برای آشوبگر به وجود آورد و آشوبگر در مقابل نیروی امنیتی احساس امنیت کرد. بالآخره درد مردم را دارد و به خاطر درد مردم از همان مردم می‌کُشد، بدون خون که نمی‌شود اعتراض کرد پس چه بهتر که از خود مردم برای مردم کشته بسازند!! امّا . 

از طرفی میدان داران و لیدر‌ها زیادی حاشیه امن  احساس کردند و زود کار را خراب کردند و خود را لو دادند! و از آن طرف سخنان حکیمانه رهبر معظم انقلاب آنقدر روشنگر بود که مانند فتنه‌های دیگر این فتنه هم با به خیابان آمدن خود مردم جمع شد و صفوف از هم جدا شد. 

قصد نداشتم این همه حرف بزنم فقط می‌خواستم کمی در مورد سخنان رهبری با هم گفتگو کنیم که فرصت نشد زود‌تر پست بگذارم و حالا هم که خیلی از دوستان به این موضوع پرداختند (

به عنوان مثال)و مهمتر اینکه نشریه خط حزب الله هم در شماره جدیدش به این موضوع پرداخته است. (

دانلود نشریه)

فقط دو چیز؛ یکی اینکه این سخنان رهبری اوج نگاه تمدنی ایشان را می‌رساند، که در راستای رشد مردم سالاری دینی، می‌گویند باید پیرو قانون بود.  و اگر اعتراض هست باید قانونی باشد، بهترین نحوه‌ی اعتراضات قانونی، نماینده‌های منتخب مردم در مجلس است. حال اینکه آن‌ها مسئولیت‌شان را درست انجام نمی‌دهند به خاطر آن چلو کبابی است که ما خوردیم، این جاست که مرز ضرب المثل‌ها عوض می‌شود، هرکی چلو کباب می‌خوره پای لرزش هم می‌شینه، وقتی به خاطر شام خوبی که کاندید مجلس به خوردمان داده رای می‌دهیم، نباید توقع داشت که آن نماینده کاری برای ما بکند، در واقع او کارش را در قبال رای ما انجام داده، همان چلو کبابی که ۲۴ ساعت بعدش در توالت ریخته شد. وقتی می‌خواهیم یک تلفن همراه بخریم، م و تحقیق می‌کنیم، تلفنی که به زور ممکن است ۴ سال برای مان کار می‌کند، پس چرا در رابطه با انتخاب نماینده مجلس تحقیق نمی‌کنیم؟ آن هم چهار سال سر کار است.

چیز دوم هم که برای طولانی نشدن پست و سر نرفتن حوصله مبارکتان در پستی و فرصتی دیگر بیان می‌شود، در رابطه با هشداری است که این اغتشاشات به ما فهماند!



قبلا در مورد

پیوند‌های روزانه باهم صحبت کردیم، این چند وقت که فرصت خواندن بلاگر‌های عزیز کمتر به من دست داده است، اهمیت یک ویژگی دیگر از وبلاگ‌های تراز را دریافتم؛ تحت عنوان آخرین مطالب»!

به خاطر ندارم که جعبه آخرین مطلب از چه زمانی در کنار وبلاگ‌ها خود را نشان داد، البته مهم هم نیست، آنقدر مسائل تاریخی دیگر زمین مانده و آنقدر تاریخ پژوه کم داریم که سهمی به وبلاگ نمی‌رسد !! :(

وقت‌تان را نگیرم؛ وقتی نوشته‌های یک وبلاگ برای‌تان مهم باشد و مهم باشد که مطالب او را از دست ندهید این جعبه آخرین مطالب به شما کمک می‌کند، البته می‌توان به صفحه اول وبلاگ رفت تمام مطالب را دید، امّا این جعبه آخرین مطالب چند مزیت دارد؛

اولا شما تمام عنوان‌های چند پست آخر نویسنده را یک جا می‌بینید و به راحتی می‌توانید تصمیم بگیرید و بفهمید که کدام پست را باید بخوانید.

دوما بعضی از مطالب هستند که به انتخاب نویسنده محترم وبلاگ در صفحه اول نمایش داده نمی‌شوند،‌ و شما آن‌ها را از دست نمی‌دهید.

سوما این که ممکن است خواننده‌ای تصادفی با وبلاگ شما برخورد کرده باشد و با خواندن عنوان‌های دیگر مطالب جذب آن‌ها هم شود.


از جعبه آخرین مطالب بگذریم؛ تا به حال برای شما هم پیش آمده است که مطالب وبلاگی را دنبال کنید که در زمینه‌های مختلف می‌نویسد ولی شما تنها به خاطر یک موضوع از یادداشت‌های نویسنده مطالب را دنبال کنید؟ مثل وبلاگ من که در باب هر چرت و پرتی که به ذهنم آمد می‌نویسم، از نویسندگی، وبلاگنویسی، مطالعه، معرفی کتاب، فیلم، موسیقی و. دل‌تان می‌خواهد که در این وبلاگ‌ها یک جعبه‌ای قرار داشت که آخرین مطالب در موضوع خاص را نمایش بدهد؟ مثلا

وبلاگ میرزا مهدی عزیز را نگاه کنید؛ جعبه‌ای در کنار مطالب هست که آخرین مطالب طنز را برای شما نمایش می‌دهد.

اگر شما هم صاحب وبلاگی بودید که خواستید به بعضی از مطالب‌تان توجه بیشتری شود، پیشنهاد می‌کنم از ویژگی نشانه‌ها» استفاده کنید. آموزش بیشتر را چون دوست عزیزم حسن‌آقا در

وبلاگش آورده به آنجا ارجاعتان می‌دهم.


علی مطهری میاد صراحتا میگه : بنزین با اصرار رهبری سهمیه بندی شد. دولت نمی‌خواست ولی اصرار رهبری باعث شد طرح ارائه کند.

منبع

ظاهر ایشون اصلا به خودش زحمت نمیده حرف‌های آقا رو  گوش بده که وقتی چیزی رو به آقا نسبت میده دروغش فاش نشه. شاید هم از این باب باشه که آدم دروغ‌گو فراموش‌کار هستش.

رهبری به صورت صریح و واضح گفت که من در این قضیه بنزین سررشته ندارم. همون اول صحبت‌هایی که آتش فتنه رو خاموش کرد.

منبع


وقتی ما توی دهن دروغ‌گو‌ها نمی‌زنیم بلکه دوره بعد دوباره بهشون رای میدیم، همین میشه؛ ما رو خر فرض میکنن!!

البته قوه قضایی هم باید نسبت‌های دروغی که به رهبری میدن رو پی‌گیری کنه و مجازات کنه. و این باید مطالبه ما از قوه‌ی قضایی باشه.

● اگه می‌خوایید از نقشه پشت این همه حرفی که به رهبری نسبت داده میشه سر دربیارید، مستند دردناک 

فریب رو تا انتها ببینید. 


علی مطهری میاد صراحتا میگه : بنزین با اصرار رهبری سهمیه بندی شد. دولت نمی‌خواست ولی اصرار رهبری باعث شد طرح ارائه کند.

منبع

ظاهر ایشون اصلا به خودش زحمت نمیده حرف‌های آقا رو  گوش بده که وقتی چیزی رو به آقا نسبت میده دروغش فاش نشه. شاید هم از این باب باشه که آدم دروغ‌گو فراموش‌کار هستش.

رهبری به صورت صریح و واضح گفت که من در این قضیه بنزین سررشته ندارم. همون اول صحبت‌هایی که آتش فتنه رو خاموش کرد.

منبع


وقتی ما توی دهن دروغ‌گو‌ها نمی‌زنیم بلکه دوره بعد دوباره بهشون رای میدیم، همین میشه؛ ما رو خر فرض میکنن!!

البته قوه قضایی هم باید نسبت‌های دروغی که به رهبری میدن رو پی‌گیری کنه و مجازات کنه. و این باید مطالبه ما از قوه‌ی قضایی باشه.

● اگه می‌خوایید از نقشه پشت این همه حرفی که به رهبری نسبت داده میشه سر دربیارید، مستند دردناک 

فریب رو تا انتها ببینید. 


فقط به ما بگن هر نماینده‌ای چند ساعت توی مجلس حضور داشته؟ البته می‌دونین که خوابیدن، ورزش‌کردن، وررفتن باگوشی و . حضور حساب نمیشه و نه‌تنها حقوق‌شون، حق‌شون نیس؛ بلکه ان‌شاء‌الله رای‌های مردم تو گلوشون گیر کنه.

خلاصه بگن چقدر روی صندلی نشستن تا ما بدونیم قرار چه‌کسی رو بفرستیم بره مجلس بخوابه و اکثر رای‌ها رو ممتنع بده.رای ممتنع رو که گلدون‌های روی میز هم می‌تونه بده، تازه حضورش هم بیشتر از خیلی از نماینده‌ها است و با کمترین هزینه کار میکنه!


امیدوارم تا موقع رای‌گیری که اسفندماه باشه، فراموش‌کار نشیم.


قلم شهید چمران به حقیقت عالم وصل است.

احساس می‌کنی میفهمی که نگاشته‌های یک عارف را می خوانی که طعم حرفهایش را چشیده است.

مخصوصا که بعضی از نوشته ها موقعیت‌های خاص داشته است و این را میتوان از توضیحات کوتاه ابتدا متن‌ها فهمید که توسط گردآورنده یعنی مهدی چمران آورده شده است.این توضیح‌ها راهگشا است برای درک متن.

وقتی شهید چمران را مینگرم با خود میگویم اینها افسانه نیست، بوده اند، در همین خاک و در همین زمین زیسته‌اند. و چقدر آدمی دلش می خواهد به آن تاریخ برود تنها برای هم صحبتی با چنین آدمهایی. تنها برای آنکه در هوای آنها نفس بکشد.


 واقعا زمانه آنها چه زمانه‌ای بود؟ 

چه درکی از عالم و هستی و از دین داشته اند که این‌گونه زیسته‌اند و این‌گونه رفته‌اند؟!


به مناسبت ۹دی؛ برگرفته از سخنان آقای پناهیان

آیا این جناح‌بندیِ موجود در جامعۀ ما حقیقی است؟! مثلاً گفته می‌شود که یک جناح، ارزشی‌تر یا آرمان‌گراتر هستند و جناح دیگر، واقع‌بین‌تر و عقلانی‌تر هستند. دعوا از همین‌جا شکل می‌گیرد!

 اصلاً ارزش» یعنی چه؟! چرا به انقلابی‌ها می‌گویند نیروهای ارزشی»؟! ارزش» به آن معنایی که برخی از فیلسوفان غربی می‌گویند، در مقابلِ عقلانیت قرار دارد. این مفهوم را ساختند و به دین‌داران نسبت دادند تا در مقابلش بگویند ما واقع‌بین و عقلانی هستیم» درحالی‌که دین، یک امر به‌شدت عقلانی است؛ هم به‌معنای جلب منفعت فردی و گروهی و هم به‌معنای جلب منافع عالی انسانی و منافع اخروی.

حقیقت دین چیزی جز منفعت‌طلبی نیست و حقیقت انقلاب هم چیزی جز برخورد عقلانی با منافع بشری نیست. شما یک نمونه بیاورید که حضرت امام(ره) غیرعقلانی و به تعبیر اینها صرفاً ارزشی» برخورد کرده باشد و خلاف واقع‌بینی عمل کرده باشد! نه‌فقط امام(ره)، بلکه در کل قرآن و تاریخ معصومین هم چنین نمونه‌ای نمی‌توانید پیدا کنید!

دوقطبیِ اصیل و حقیقی، دوقطبیِ تعقل و توهم» است. یک طرفِ این دو قطبی اصیل، غرب‌گرایی است که ناشی از توهم است و طرف دیگرش، مقاومت و استقلال‌طلبی است که ناشی از تعقل است.

دعوای انقلابی و غیرانقلابی، دعوای عقلانیت و توهم است؛ از همان روز اول تا حالا! اختلاف بنی‌صدر با انقلابی‌ها چه بود؟ بنی‌صدر متوهم بود و می‌گفت: زمین می‌دهیم، زمان می‌گیریم!»

امیرالمؤمنین(ع) به ابوموسی اشعری(یعنی نمایندۀ مذاکره‌کنندۀ خودش با معاویه) نامه نوشت ولی در این نامه، او را به ارزش‌ها» دعوت نکرد، بلکه فرمود: عقل و تجربه را زیر پا نگذار. هرکسی عقل و تجربه را زیر پا بگذارد شقیّ است! (نهج‌البلاغه/نامه ۷۸)


مشکل این است که دیکتاتورهای رسانه‌ایِ جناحی، نمی‌گذارند گفتگوی درست صورت بگیرد! لذا طی این چهل‌سال، انقلاب غیرعقلانی» ترجمه شده است! درحالی‌که انقلابی یعنی کسی که پدیده‌ها را عقلانی محاسبه می‌کند و مقدار اصرارش برای یک بایدِ عقلانی، به‌اندازۀ مقدار اهمیت و تأثیر آن است.

 ولایتمداری هم، نه یک ارزش، بلکه یک واقعیت پُرمنفعت برای جامعه است. طبق بیان اهل‌بیت(ع) بدون ولایت، کار جامعه سامان پیدا نمی‌کند. شما اگر ولایت را به‌عنوان یک ساز و کار برای ادارۀ جامعه و به‌عنوان مُدلی که پارادُکس دموکراسی را حل کرده، بیان کنید، خیلی‌ها راحت‌تر می‌پذیرند.


 اینکه 9دی نام بصیرت» به خودش گرفته است، شاید یک معنای آن عقلانیت باشد. 9دی هم در واقع یک برخورد عقلانی با یک پدیدۀ اجتماعی بود. اساساً انقلابی‌گری یعنی عقلانیت! هرکسی پای عقل بایستد و واقع‌بینانه برخورد کند، او انقلابی است.

 چه کسی انقلابی‌تر است؟ هرکسی که عاقل‌تر و واقع‌بین‌تر باشد. ما چرا آقا را به‌عنوان رهبر انقلاب قبول داریم؟ چون رهنمودهای عاقلانه و واقع‌بینانه داده است. ما هرچه موضع‌گیری از ایشان دیده‌ایم، عاقلانه بوده است.


صوت و متن سخنرانی: 

 

Panahian.ir/post/5232



قبلا از این‌که این پست را بخوانید 

پست قبلی را هم بخوانید که به خاطر فاصله زمانی کمی که بین انتشار دو پست هست، از آن غفلت نشود(

+)


امّا برویم سراغ اصل مطلب؛

از امروز صبح که خبر شهادت سردار دلها تایید شد، خیلی از رسانه‌های اجنبی و آن‌ور آبی، و همچنین نیروهای این‌ور آبی جنگ‌روانی دشمن، با بحث از جنگ و صلح قصد دارند که فضا را محرف کنند.

حتی خیلی از دوستان بلاگر هم دچار انحراف شدند! حال چه از روی بی‌بصرتی و یا ساده انگاشتن مسئله و یا از روی عناد و همکاری با دشمن و یا به خاطر فریب خوردگی و .

به هر حال به هر دلیلی دوستان بلاگری هم مبتلا شدند؛ لذا بر خود واجب دانستم که بگویم:
ترامپ علیه ایران حرکتی جنگی نکرده است که بحث جنگ و ویرانی‌های جنگ جایی داشته باشد و نیازی به توصیه صلح نیست. (البته جنگ اقتصادی هست)

نه اصلا و به هیچ وجه ترامپ بزدل جرئت حرکت جنگی ندارد، می‌بینید که حالا هم عین موش در لانه خود مخفی شده و نشست خبری خود را لغو کرده.

ترامپ مثل یک ترسو از پشت #ترور کرده. مثل فرقه‌های رجوی و داعش و .

و این انتقام خون سردار که به فرموده‌ی رهبر انتقام سختی هم خواهد بود، ربطی به جنگ و صلح جهانی ندارد. ما انتقام‌مان را از استکبار جهانی خواهیم گرفت، حال اگر دل بستگان به استکبار نگران مقام خود هستند بهتر است چاره‌ای دیگر بجز صلح جهانی پیدا کنند.


این پیام رهبری را نباید مثل پیام‌های دیگر مسئولان دانست؛ هرچند اگر پیام‌ها را باهم مقایسه کنیم تفاوت افق نگاه و فکری به طرز فاحشی، روشن می‌شود. ولی این مقایسه پیشکش، همین که تفاوت بگذاریم بین پیام تسلیت رهبری با دیگر پیام‌ها کافی است.

پیشنهاد می‌کنم بیایید باهم چند بار پیام تسلیت ایشان را بخوانیم، و روی نقاط کلیدی آن تامل کنیم.
قسمت‌هایی که در نظرم مهم‌تر بودند را در متن پیام مشخص کرده‌ام، خوش‌حال می‌شوم شما هم قسمت‌هایی را که در نظرتان مهم هستند در قسمت نظرات بگویید. و اگر چه هم که تکراری باشد بگویید.


پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او:


بسم الله الرحمن الرحیم

ملّت عزیز ایران!
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیّبه‌ی شهیدان، روح مطهّر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست #شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیّة‌الله‌ ارواحنا فداه و به روح مطهّر خود او تبریک و به ملّت ایران تسلیت عرض میکنم. او نمونه‌ی برجسته‌ای از تربیت‌شدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همه‌ی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بی‌وقفه‌ی او در همه‌ی این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوّه‌ی الهی کار او و راه او متوقّف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثه‌ی دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهره‌ی بین‌المللی #مقاومت است و همه‌ی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همه‌ی دوستان -‌و نیز همه‌ی دشمنان- بدانند خطّ جهاد مقاومت با انگیزه‌ی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامه‌ی مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلخ‌تر خواهد کرد.

ملّت ایران یاد و نام شهید عالی‌مقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس را بزرگ خواهد داشت و اینجانب سه روز عزای عمومی در کشور اعلام میکنم و به همسر گرامی و فرزندان عزیز و دیگر بستگان ایشان تبریک و تسلیت میگویم.

سیّدعلی ‌ای

۱۳دی‌ماه ۱۳۹۸ 

تصور کنید که قرار است نماز یکی از فرماندهانِ ولی‌زمان‌تان را پشت سرِ ولی‌زمان بخوانید. چه کیفی دارد؟ آن هم فرمانده‌ای آسمانی که به دست شقی‌ترین دشمنان خدا در زمانه‌ی خودمان شهید شده است.

اصلا چیزی از این نماز و تشیع جنازه، نزدیک کننده‌تر به خدا می‌شناسید؟؟ مگر راه قرب به خدا را نمی‌خواهید؟
این بابی است که تازه باز شده و مراقب باشید بی‌توفیق نشوید. مخصوصا تهرانی‌ها که بهانه‌ی مسافت و فاصله را ندارند. و حتی خود ما که قم هستیم و نزدیک به تهران، به راحتی عذرمان پذیرفته نیست.

و البته باید به این نکته هم توجه داشت که

ولی‌شناسانی که از راه دور‌تری به تهران می‌آیند و سختی‌های مسیر و هزینه‌ها را تحمل می‌کنند، به خدا مقرب‌تر هستند.


پی‌نوشت:
۱. دوستانی که در تشیع سردار شرکت می‌کنند، ما را هم دعا کنید!
۲. دوستان جامانده هم تمام سعی و تلاششان را بکنند، اگر باز هم نشد در نظرات این پست بگویید تا اگر توفیق بود فردا به صورت خاص نائب و دعا‌گوی شما هم باشم.


به خواست خدا #فردا خواهیم آمد؛

و با نیت تقرب الهی خواهیم آمد.



قبلا از این‌که این پست را بخوانید 

پست قبلی را هم بخوانید که به خاطر فاصله زمانی کمی که بین انتشار دو پست هست، از آن غفلت نشود(

+)


امّا برویم سراغ اصل مطلب؛

از امروز صبح که خبر شهادت سردار دلها تایید شد، خیلی از رسانه‌های اجنبی و آن‌ور آبی، و همچنین نیروهای این‌ور آبی جنگ‌روانی دشمن، با بحث از جنگ و صلح قصد دارند که فضا را منحرف کنند.

حتی خیلی از دوستان بلاگر هم دچار انحراف شدند! حال چه از روی بی‌بصرتی و یا ساده انگاشتن مسئله و یا از روی عناد و همکاری با دشمن و یا به خاطر فریب خوردگی و .

به هر حال به هر دلیلی دوستان بلاگری هم مبتلا شدند؛ لذا بر خود واجب دانستم که بگویم:
ترامپ علیه ایران حرکتی جنگی نکرده است که بحث جنگ و ویرانی‌های جنگ جایی داشته باشد و نیازی به توصیه صلح نیست. (البته جنگ اقتصادی هست)

نه اصلا و به هیچ وجه ترامپ بزدل جرئت حرکت جنگی ندارد، می‌بینید که حالا هم عین موش در لانه خود مخفی شده و نشست خبری خود را لغو کرده.

ترامپ مثل یک ترسو از پشت #ترور کرده. مثل فرقه‌های رجوی و داعش و .

و این انتقام خون سردار که به فرموده‌ی رهبر انتقام سختی هم خواهد بود، ربطی به جنگ و صلح جهانی ندارد. ما انتقام‌مان را از استکبار جهانی خواهیم گرفت، حال اگر دل بستگان به استکبار نگران مقام خود هستند بهتر است چاره‌ای دیگر بجز صلح جهانی پیدا کنند.


شعری از

یوسفعلی میرشکاک برای سردار شهید سلیمانی:


نه

سوگوار تو نیستم

بر آسمان می‌گریم که همچنان واژگون مانده است
بر خورشید می‌گریم که همچنان بیهوده با ابرها مجادله می‌کند
بر ماه می‌گریم که همچنان شب را به دنبال می‌کشد

اما بر تو نمی‌گریم

از کدام سیاره آمده بودی
که با زمین کنار نمی‌آمدی، مگر آنکه با گام‌هایت همراه باشد؟

به کدام سیاره برگشته‌ای
که زمین از همیشه تباه‌تر وبیهوده‌تر به گرد خود می‌گردد؟


تقدیر درخت به خاک افتادن است
تقدیر گوسفند قربانی شدن
تقدیر گرگ گلوله‌خوردن
و تقدیر آدمی جان سپردن
تو اما پشت تقدیر را به خاک رساندی
و ماندی 
اما نه بر زمین
و نه در آسمان
بر نطع جاودانگی نام خداوند
در معراجی بی‌بازگشت

چگونه می‌توان تو را در سوگواری به پایان رساند؟
سوگواران ناگزیرانند
و تو ناگزیری را به پایان رسانده‌ای

نه، من باری سوگوار تو نیستم
اما پرسشی با من است 
همچون ترکشی کوچک
خلیده در جگرگاه:

چگونه از قطعنامه تحمیلی بیرون ماندی؟
و کربلای خود را به فرجام رساندی؟
قطعنامه یکایک ما را حتی از خاطر خود ما برد
چندان که اربعین ما
پیاده به کربلا رفتن شد

و اربعین تو رستاخیزی است که جهان را سراسیمه می‌کند



اینجا می‌توانید شعرخوانی جناب میرشکاک در محضر رهبر انقلاب را تماشا کنید.


برداشتی از صحبتهای

استاد عابدینی در باره سیلی محکم سپاه به ارتش تروریستی آمریکا:


** سپاه در ضربه بشدت مهلکی که نه فقط به پایگاه عین الاسد بلکه به تمام هیمنه آمریکا و حتی تمدن غرب زد نکاتی بشدت قابل تامل است، که اگر نشناسیم خودمان به دست خودمان پیروزی را تبدیل به شکست کردیم

۱)  اولا این حمله موشکی آنقدر برای اونها مهلک بوده که بیش از ۴۰۰ کشته و زخمی داشته و چندین امبولانس هوایی و هواپیما زخمی های تروریست هاشون رو به اسرائیل و آلمان بردند و بسیاری از تجهیزاتشون نابود شد و این رو بدونید که اگر چیزی نبود خودشون بارها با رسانه هاشون فیلم و عکس منتشر می کردن که ضربه ای به ما وارد نشده 

۲)  بعد از ۷۰ سال که هییچ کشوری جرات حمله به پایگاه های آمریکایی رو نداشته حتی مثل ژاپن بعد رفراندوم برای خروج نیروهای آمریکایی میگه من جرات اخراج نیروهای آمریکایی رو ندارم ، ایران اعلام می کنه که من انتقام می گیرم و همه جهان می بینه و اونها تهدید می کنن که اگر بزنی می زنم ولی ایران در آمادگی کامل اونهاتمام حیثیتشون رو لگدمال میکنه و بعد نه تنها جرات عکس العمل ندارن بلکه رسما میگن بیایید حرف بزنیم

۳)  این ضربه فقط ضربه موشکی نبود، بلکه عین الاسد بزرگترین پایگاه جنگ الکترونیک آمریکاست که مجهز به پیشرفته ترین سیستم های جنگ الکترونیک است .معروف است که چشم آمریکاست برای رصد ایران، اردن، سوریه و عراق و .که با قدرت بالا می تونستن یکی از موشک ها را منحرف کنن و به مناطق مسی دیگر بخورد و بعد تمام ماجرا بر عکس بشه اما حتی یک تیر شلیک نشد چون سیستم جنگال ایران تمام سیستمهای الکترونیکشون رو از کار انداخت و تمام پهبادهاشون ارتباطهاشون باهم قطع شد و تمام سیستم پاترویتشون تشخیص حمله نداد با اینکه در آمادگی کامل بودند .یعنی به لحاظ نظامی در کوری کامل بودند 

۴)  این ضربه که به اینها وارد شد اگر خوب بهش توجه کنیم از یک طرف اعتماد تمام شرکای آمریکا رو از بین برد.چرا؟ چون می گن وقتی ایران خودشون رو زد و اینها کاری نتونستن بکنن و فقط لاف زدن ما رو بزنن که دیگه هیچ.

دوما تمام مجاهدین رو در تمام دنیا بر علیه اینها مستحکم کرد که قدرت آمریکا واقعا پوشالیست و غلطی نمی تونه بکنه

۵) اون بیانیه مستحکم سپاه که اینقدر عاااالی بود که از خود حملات محکم تر و موثرتر بود؛ وقتی اشاره می کند که از خاک هر کشوری بر علیه ما اقدام شود آنجا را می زنیم و حق خود می دانیم 

یا آنجا که سردار حاجی زاده می گوید از پایگاه ۴ کشور در شهادت حاج قاسم مشارکت بود و حق خود می دانیم هر کدام را بخواهیم بزنیم یا حضور سردار سپاه با پرچم های کل جبهه مقاومت یعنی تازه آغاز راه است

اینها بردش به لحاظ جنگ روانی آن چنان بالاست که اثرش به مراتب بالاتر از حمله موشکیست



⁉️ اما حالا بهترین کار برا آمریکا چیه؟ 

دو روز پیش آقا فرمودن که دشمن رو باید شناخت.

خب اینها باید کار را برعکس کنند و دستگاه عمله فضای مجازیشون کار را برعکس کنه مثلا بگن اینها هماهنگ شده، یا کشته نداده، یا و این شایعات اگر از دهان مومنین انقلابی گفته بشود باور پذیر است و الا مادامی که در مومنین رسوخ نکند اثر ندارد

هیچ چیز بدتر از این نیست که خودمان با دست خودمان ارزش بسیاااااار بالای این ضربه مهلک رو پایین بیاوریم

اگر بدانیم چه اتفاقی افتاد با همین ضربه محکم سیلی کار آمریکا تمام است مگر اینکه از درون خودمان به جنازه آمریکا با این شایعات نفس بدهیم

خوارج هم آماده عملیات استشهادی بودند اما بصیرت نداشتند و شد آنچه شد.


آقا فرمودند شجاعت و تدبیر .بعضی فقط شجاعت دارند و بعضی مثلاااا فقط تدبیر اما با تدبیر و شجاعت عاااالی سپاه با همین یک سیلی کافیست آمریکا از منطقه برود هرچند ما آمادگی برای هر نقشه ای را داریم


اگر قدر نعمت ندانیم اون وقت

منبع


متن پیش‌رو، چند خط روضه است، اگر حال اشک و گریه ندارید نخوانید:


صدیقه کبری در آن حالی که نفس نفس ن می رفت و قدرت ایستادن نداشت بعد از آن فشار در و دیوار، در آن حال این خطبه (فدکیه) را خوانده است. وقتی به امام‌حسن گفتند: تو چرا اینقدر گریه می کنی، فرمود: شما که در کوچه نبودید، من در کوچه بودم دیدم چه گذشت!! به من می گوئید گریه نکنم! ولی با آن وضع؛ جوان، فرزند سقط کرده، علی به آن وضع افتاده، در کوچه آن حال را دیده . که بعدها هر چه خواستند امام حسن را ساکت کنند که چرا اینقدر گریه می کنی، فرمود: آخر شما که نبودید ببینید چه شد! با آن وضع رفت و مسجد را منقلب کرد.


 کلیک کنید: 

خطبه نماز جمعه قم  ۱۳۸۶/۰۳/۲۵


تازه مستند ایکسونامی رو تموم کردم و توی شُک هستم.

حتی نمی‌دونستم معرفی و توصیه به دیدنش کار درستی هست یا نه؟ البته خود مستند گفته که +۱۸ هستش. امیدوارم که از توصیه به تماشای اون پشیمون نشم. اگه شما به توصیه من این مستند رو دیدید و پشیمون شدید بهم خبر بدید.

از نقد فیلم چیزی سردر نمی‌یارم چه برسه به این که مستند هستش، ولی می‌تونم بگم که کار بود که آدم رو خیره خودش میکنه!

چیزی که احساس می‌کنم مستند بهش نپرداخته بود علت‌های این سنامی بود و همچنین دست‌های‌ پشت پرده.

پیشنهاد میکنم دوستان وبلاگ‌نویس بعد از تماشای این مستند یه پست درموردش بنویسن، حتی شده یه جمله. و باعث خوش‌حالی من هستش که لینک پست رو توی نظرات بفرستن تا من هم بخونمش.


تماشای رایگان ایکسونامی در فیلم‌گردی

کانال مستند ایکسونامی


بچه‌های محل ما با وجود سردی هوا هم دست از بازی توی کوچه برنمی‌دارن. کافیه از مدرسه بیان بیرون ناهار خورده و نخورده، دارن بازی می‌کنن تا آفتاب که غروب کرد و اذون که شد بعضیا‌شون به‌زور پدر و مادر و بعضیا به‌خاطر تاریکی هوا می‌رن خونه.

اصلا خسته نمی‌شن، از اول ظهر که شروع می‌کنن تا غروب صدای جیغ و دادشون میاد اکثرا هم فوتبال می‌زنن. نمی‌دونم این همه انرژی از کجاس! البته اینکه محله پایین شهر هستیم هم بی‌تاثیر نیست.

توی محله شما هم هنوز بچه‌ها توی کوچه بازی می‌کنن؟

 یا گرفتار تبلت و گوشی و . شدن؟


اگر احساس می‌کنی در میان دیوارهای بلندی زندانی شده‌ای که خودت برای خودت ساخته‌ای، و فکر می‌کنی که باید آن دیوارها را خراب کنی و خودِ گمشده‌ات» را و معنی خودت را بیابی؛ 
آن‌گاه شاید بتوانی تا حدی به خودِ اصیل‌ات» دست یابی و آرام آرام با او آشنا شوی و در آینه‌ی او، خود را بیابی.
وقتی به فکر یافتن خودت باشی می‌توانی خودت را بیابی.

مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه؛ هرکس خود» را بشناسد، خدایش را شناخته است.
پس ما می‌توانیم از راه خود» شناسی، به خداشناسی مطمئنی دست یابیم و از این طریق حقیقتِ توحید»، نبوت»، معاد» و امامت» را در جان خود روشن کنیم.

*شعری که در عنوان آمده از جناب مولانا است

گاهی انسان در خود» احساس پوچی و اضطراب می‌کند. در چنین حالی اگر انسان علت آن را بداند می‌تواند آن را رفع کند وگرنه برای فرار از آن خود را سرگرم و مشغول چیزهای دیگری ساخته، از سرابی به سرابی و از دردی به دردی دیگر پناه می‌برد و از درد درونی و درمان صحیح آن غافل می‌شود، و مشکل همان‌طور باقی می‌ماند. به همین دلیل، برای درمان صحیح باید بدانیم ریشه پوچی‌ها و اضطراب‌ها چیست.


مقدمه اول:
قبل از آنکه اینستاگرام مُد شود، بیان امکان دنبال کردن داشت . و از وقتی که اینستاگرام در ایران رواج پیدا کرده است، اکثر فرهنگش را به فضا‌های دیگر هم برده است؛ مثلا همین فالو کردن که فضای بیان را هم به‌هم ریخته است. وبلاگ‌نویسان می‌فهمند چه می‌گویم. کافی است چرخی در نظرات وبلاگ‌ها بزنید، نظراتی که می‌گویند دنبالت کردم، دنبالم کن، توجه‌تان را به خود جلب می‌کند. و قس علی هذا دیگر فرهنگ‌ها اینستاگرامی.

مقدمه دوم:
آن زمانی که چالش درخواست ارتقا از بیان توسط

آقای صفایی‌نژاد مطرح شد و تا حدی هم خوب استقبال شد، خیلی از پیشنهادات مربوط به بخش دنبال کنند‌گان بود. که خوب البته ظاهرا باید از بیان قطع امید کرد و همین که زنده است و همه‌ی خاطراتمان را پاک نکرده و با یک خدا‌حافظی حال‌مان را نگرفته باید تشکر کنیم.

مقدمه سوم:
بعضی خبرخوان‌ها هستند که امکانات جالبی دارند و تا حدی می‌توانند جایگزین این ویژگی دنبال کردن بشوند ولی در مجموع هر کدام نقص‌هایی دارند و هیچ‌کدام به صورت کامل انتظارات را برآورده نمی‌کنند و بعضی‌ها‌شان هم که چشم به جیب‌خالی ما دوخته بودند. یکی از خبرخوان‌هایی که نظرم را تا حدی جلب کرد 

https://www.inoreader.com/ بود که توی

این پست یکی از

وبلاگ‌نویسان بیان باهاش آشنا شدم ولی باز هم نتونستم جایگزین دنبال‌کننده‌های بیانش کنم.

مقدمه چهارم:
چند وقتی هست که همین خبرخوان اینوریدر نه تنها زبان عزیز فارسی را اضافه کرده و بلکه برای گوشی‌های هوشمند هم برنامه زده که به راحتی نمی‌توان کنارش گذاشت. در پستی دیگر تفاوت‌های اینوریدر با دنبال‌کنند‌گان بیان را می‌گم شاید شما هم مثل من تصمیم گرفتی به جای بیان از آن استفاده کنید.


نتیجه:
ببخشید که مقدمات طولانی شد و خسته‌تان کرد. نتیجه آن که اگر رشد نکنی و خودت را بالا نبری هر آن ممکن است که رها شوی. خدا ما را برای رشد کردن خلق کرده است. باید رشد کنیم. رشد در زمینه‌های مختلف.
در این فضای سرعتی که در جهان است حتی همین وبلاگ بیان که این‌قدر به آن دل بسته هستیم ممکن است روزی رها شود مگر نبود بلاگفا؟! پس اگر کسی به مدیران بیان دسترسی دارد بگوید که رها شدن‌شان نزدیک است.


حشن ۲۲ بهمن در مدارس به مسابقه ماست‌خوری می‌گذرد البته کار فرهنگی هنری هم می‌کنند منظورم تئاتر است؛ تئاتری که هیچ نمی‌آموزد و فقط به دنبال لوده‌گری و دلقک‌بازی هستند.
 بی‌انصافی هم نکنیم، گاهی گروه سرود هم اجرا دارد . ان‌شاء الله که سرود انقلابی اجرا می‌کنند.
اگر یک مدیر مدرسه خیلی انقلابی باشد و به خواهد گذارش خوبی رد کند، به حاجاقا می‌گوید که برای بچه‌ها حرف بزند . که شما تصور کنید دانش‌آموزان ابتدایی را که مجبورا حرف‌هایی را بشنود که هیچ درکش نمی‌کنند. حتی دبیرستانی‌هایش هم این‌‌روز‌ها حوصله گوش‌دادن ندارند!

یک روز مدرسه را برای جشن تعطیل می‌کنند و همه‌اش به لودگی می‌گذرد . بدون هیچ کار هنری که با به نمایش گذاشتن باور‌های انقلاب، سطح شعور بچه‌ها را بالا ببرد. آیا نمی‌توان با یک کار فکر شده و هنری تاریخ معاصر را با زبان ساده برای کودکان روشن کرد؟ تا مجبور نباشیم مسابقه ماست‌خوری برگذار کنیم؟

این‌گونه است که وقتی از میانگین سنی اغتشاشگران و فریب خوردگان بنزینی آمار گرفته می‌شود بین ۱۸ تا ۲۲ سال هستند.(این‌را شاید بعدا بیشتر در موردش بنویسم)
وقتی از گفتمان انقلاب با جوانان‌تان صحبت نکنید و در فضای آکادمیک قبل از دانشگاه هم که هیچ برنامه‌ای برای آن نداشته باشید چه توقعی دارید؟
از آموزش دانشگاه‌ها که ناامیدم؛ وقتی مبنای علمی شدن، ملحد شدن است، چه توقعی دارید؟ مگر آنکه جوانان خود دست به کار شوند . همانطور که در گوشه و کنار مجاهدت‌های‌شان به گوش می‌رسد.


پی‌نوشت بی‌ربط:
دوستانی که در این هوای سرد در راهپیمایی شرکت کردند، اجرکم عندالله.

امروز روز مادر است و همچنین عید را هم باید تبریک گفت.

دیشب که به مادرم زنگ زدم و تبریک گفتم بعد از قطع کردن تلفن، فکرم رفت به سمت اون‌مادر‌هایی که تنها فرزندشون رو برای دفاع از این خاک و بوم به جبهه‌ها فرستادن و هنوز بعد از چندین سال برنگشتند. حتی یک مزار هم ندارند . 

و شاید هم در خواب و یا عالم رویا فرزندشون روز مادر را تبریک گفته .


در

پست قبل کمی از

اینوریدر حرف زدم و قول داده بودم که کمی از مزیت‌هایش نسبت به دنبال‌کنندگان بیان بگویم. قبل از شروع بگویم که من از قدیمی‌های بیان هستم، سال‌های ۹۲ و روی آن نسبت تعصب دارم و به این راحتی با شبکه‌های اجتماعی و یا امثال ویرگول عوضش نمی‌کنم.

ویژگی‌های اینوریدر که فکر می‌کنم بیان ندارد:

- می‌توانید غیر از بیان هر وبلاگ یا وبساتی که rss داشته باشد دنبال کنید

- می‌توانید برچسب اضافه کنید

- برعکس بیان فقط پست آخر را نشان نمیدهد.

- می‌توانید وبلاگ‌هایی که دنبال می‌کنید دسته‌بندی کنید و هرکدام را در پوشه‌های مختلف بگذارید؛ مثلا من در وبلاگ‌ها ۵ اولویت درست کرده‌ام، بعضی از وبلاگ‌ها هستند که نباید مطالبش را از دست داد و باید در اولویت اول باشد و بعضی‌ها هم باید تفریحی خواند که در اولویت پنجم قرار می‌گیرند، البته علاوه بر این دسته‌بندی دسته‌بندی موضوعی هم دارم

- می‌توانید نوشته‌ها را بایگانی کنید و مانند دفترچه بعدا به آن‌ها رجوع کنید.

- اگر وبلاگ یا سایتی که دنبال می‌کنید حذف شود و یا حتی خود نویسنده مطلبی را حذف کند، باز هم شما آن مطلب و تصاویر آن را دارید.

- نرم‌افزار تلفن همراه یکی از ویژگی‌های شاخص است.

- می‌توانید کلیدواژهایی در گوگل دنبال کنید.

- می‌توانید مطالب‌ را در Pocket, Evernote, OneNote, Google Drive, Dropbox ذخیره کنید.

- می‌توانید در تنظیمات، دریافت ایمیل را فعال کنید تا هشدار‌های پست‌های جدید را دریافت کنید.

- می‌توانید در برنامه تلفن‌همراه مطالعه آفلان داشته باشید.

- صاحب وبلاگ نمی‌تواند شما را بلاک کند.

 و خیلی چیز‌های دیگر که من هنوز کشف نکردم. اگر شما استفاده می‌کنید و چیز جدید می‌دانید به من هم یاد بدهید!


برتری‌های دنبال‌کنندگان بیان:

- اگر آدرس وبلاگ را تغییر داده‌شد، باز هم به آن دسترسی دارید برخلاف اینوریدر.

- در پنل وبلاگتان است و به راحتی دردسترس.

- محدودیت تعداد ندارد. در نسخه رایگان اینوریدر شما تا ۱۵۰ مورد را می‌توانید دنبال کنید که راه‌حل دور زدن آن حساب جدید باز کردن است؛ مثلا وبلاگ‌ها را با یک حساب دنبال کنید و سایت‌ها را با حسابی دیگر.

- بلاگ‌هایی که دنبال می‌کنید متوجه حضور شما می‌شوند و حس خوبی نسبت به شما و وبلاگ‌تان پیدا می‌کنند. البته شما با نظر گذاشتن هم می‌توانید این ضعفِ اینوریدر جبران کنید.

- موارد دیگر را شما بگویید که شاید من هم قانع شوم و به دنبال‌کنندگان بیان برگردم؟



یکی از زیبا‌ترین کار‌ها و فرهنگ‌ها که در دفاع مقدس زیاد بود و شاید رواج آن از آن زمان بود صلواتی کار کردن است. دوستانی که اربعین پیاده‌روی رفته‌اند این زیبایی را به خوبی درک می‌کنند. 

هرچند بعد از دفاع مقدس، سازندگی این فرهنگ را حتی در ببین مذهبی‌ها از بین‌برد، ولی هنوز هم گاهی از این قبیل‌ کارها انجام می‌شود.

این‌جا زحمت یکی از بلاگر‌ها که از این جنس‌ کار‌‌ها کرده است البته از جنس مجازی، مشاهده می‌کنید. آموزشی که امکان پشتیبان‌گیری از مطالب بیان را می‌آموزد.

http://naghl.blog.ir/post/backup


قبلا فکر می‌کردم بازیگران تبلیغات تلویزیونی، دانشجو‌های درس‌نخوانِ رشته بازیگری هستند که به خاطر نداشتن ویتامین پ (پول یا پارتی) نتوانستند بازیگر سریال و فیلم شوند لذا برای امرار معاش به بازی در پیام‌های بازرگانی روی آورده‌اند. امّا این هجوم بازیگران مشهور و به اصطلاح سلبریتی تصوراتم را بهم ریخت!
مگر یک زندگی چقدر هزینه می‌خواهد که برای پول هر کاری می‌کنید؟ مگر شما نمی‌توانید مثل دیگر مردم معمولی زندگی کنید که هزینه‌های زندگی بالا نرود و به پول زیر بار هر کاری نروید؟

بنده‌خدا یعنی روحی که پذیرفته است حکم حق بر فکر و خیال و قلب و بدن او جاری باشد، اختیارش را به دست حق داده است، و این غیر از این است که انسان بی‌اختیار باشد، بلکه با اختیارش حکم خدا را اختیار کرده است و لذا می‌بینیم درظاهر و باطن کاملا تسلیم حکم خدا است.
به قول مولوی :

این معیت با حق است و جبر نیست / این تجلی مَه است، اَبر نیست

یکی از جا‌هایی که عموماً حرف عرفا را نمی‌فهمند همین‌جا است. آن عارف، مدام به نفس امّاره گفته: تو حرف نزن، بگذار حق فرمان‌دهد! 
فضولی‌های نفس امّاره را کنترل کرده تا رسیده به جایی که بگویید: وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ » ؛ امور خود را به خدا می‌سپارم، این کجا جبر است؟  این پذیرفتن عظمت و جبّاری خدای حکیم است در برنامه زندگی.

چقدر از روی هوس هر کاری که میل‌مان کشید انجام دادیم و استدلالمان دلم خواست» بود. و این داستان همچنان ادامه دارد .


این روز‌ها از لب‌تابم دور هستم، و با تبلت اصلا نمی‌تونم تایپ کنم. این چند کلمه را هم به سختی.
همین حالا یاد یکی از دوستانم افتادم که مقاله ۲۰ صفحه‌ای را با گوشی تایپ کرده بود!!!
به خاطر همین دوری است که این چند وقت چیزی نمی‌نویسم وگرنه موضوعات زیادی بود که می‌شد در موردشان با هم حرف بزنیم. و امیدوارم که به رایانه دسترسی پیدا کنم تا بتونم چیزی بنویسم. این روز‌ها هم شاید مطالب پیش‌نویس را انتشار دهم، شاید!
شما وقتی در چنین شرایطی باشد چه‌می‌کنید؟
یه راهنمایی بکنید؟

پرستاران و پزشکان و خدمه بیمارستان‌ها و . همه در حال تلاش در شرایطی سخت و خطرناک هستند و همه از فداکاری‌هایشان خبر داریم.

امّا چقدر دردناک است وقتی که بشنویم《 برای این‌کارا پول می‌گیرن 》؟؟ چه حسی پیدا می‌کنید؟

مدافعان حرم هم که از جانشان و از خانواده‌شان گذشتند وقتی عدّه‌ای زبان به طعنه گشودند، همین حس رو پیدا کردند! البته بماند کسانی که می‌گفتند مدافعان اسد.

من که از ته دل بی‌انصاف و نامرد می‌بینمشان. 


در خانه ماندن‌های این‌روز‌ها موجب شده که به خیلی از کار‌های عقب افتاده برسم. و همچنین فرصتی است که فیلم‌هایی که در برنامه داشتم را ببینم.

امروز مستند 《هاشمی زنده است》 را دیدم، مستند زیبایی بود و ارزش دیدن و وقت گذاشتن دارد، مخصوصا اگر می‌خواهید جریان‌های تاریخ معاصر را بدانید.

نکته‌ای که بعد از دیدن این مستند به ذهنم آمد این بود که کابینه و وزرا و مدیران دولت ، همان‌‌هایی هستند که اول در دولت رفسنجانی وزیر و جزء کابینه بودند و بعد در دولت خاتمی همان‌ها کادر کابینه وزراء را تشکیل داده بودند و حتی همین‌ها حامیان میرحسین و کابینه دولت بودند اگر رای می‌آورد.

اینکه تغییر رویه نمی‌دهند که هیچ، این جالب است که هنوز هم بعضی‌شان می‌گویند دولت فتنه باید می‌آمد تا مشکلات حل شود، مگر کادر غیر از اینی است که دو دوره با آن مملکت را به گند کشید؟ 

بعد از همه‌ی اینها چیز جالبی که در این مستند به آن اشاره البته در حد اشاره کوتاه به آن شد، خط ریلی اقتصاد ایران است که پایه آن را رفسنجانی گذاشت و این قطار هنوز هم که هنوز است در آن خط ریلی قرار دارد حتی در دولت ‌نژاد هم قطار اقتصاد همان خط ریلی قبلی را طی می‌کند؛ به مقصدی نامعلوم و نا کجا‌آباد . خدا از دست لیبرال‌ها و نئو‌لیبرال‌ها نجات‌مان دهد.


منتظر نظرات مخالف و موافق‌ هستم.


طاقچه مثل سال قبل برای ایام عیّد نوروز

گردونه گذاشته؛ گردونه امسالش جوایز متعددی نسبت به سال قبل داره . اگه از این فروشگاه کتاب الکترونیک استفاده می‌کنید این فرصت رو از دست ندید و هر روز گردونه رو بچرخونید و جایزه بگیرید.
و اگه هم اهل کتاب نیستید یک‌بار هم که شده امتحانش کنید شاید کتاب‌های صوتی جذب‌تون کرد. البته این رو هم بگم که کتاب‌های رایگان هم داره.


چند وقت پیش یک کتاب متنی توی گردونه برنده شدم؛

کتاب مینیمالیسم دیجیتال. 
هنوز کتاب رو تموم نکردم وگرنه حتما توی یک پست جداگانه در موردش می‌نوشتم؛ امّا تا همین وسطش هم که خوندم توی من تاثیر داشته؛ مثلا توی همین وبلاگ قسمت مخالف/موافق و همین‌طور قسمت دنبال کنندگان رو حذف کردم و و تغییر رویه‌ای در مورد وبلاگ خوندنم، دادم.


یک: دیروز که اولین روز سال ۹۹ بود، به احترام شهادت حضرت موسی کاظم علیه السلام که در همان روز بود، سال نو را تبریک نگفتم و تبریک و شاد باش را برای امروز گذاشتم. پس حالا هم عید نوروز و هم عید مبعث را تبریک می‌گویم و برای تک‌تک‌تان آرزوی سالی به دور از بیماری و بلا و پر از سلامتی دارم.


دو: صبح که از خواب پاشدم احساس می‌کردم خیلی خوابم میاد و بدنم کوفته است. یکم که فکر کردم یادم اومد که دیشب ساعت‌هارو جلو بردن. من همیشه دو روز از سال رو با ساعت مشکل دارم، یکی اول سال که ساعت رو جلو می‌برن دومی وقتی که ساعت رو عقب میارن. اصلا اولین بار این طرح  به فکر کی رسید؟ یادتون هست یه بار ‌نژاد این طرح رو اجرا نکرد؟


سال  ۹۸؛ سال رونق تولید؛ سالی که با سیل آغاز و با کرونا تمام شد. و بچه‌های جهادی هم در اولش بودند و هم در آخر؛ با جهاد شروع کردند و با جهاد به پایان رساندند.


مرور سالی که گذشت:

- شعار سال که توسط رهبر انقلاب انتخاب شد، خیلی از نظریه پردازان را از این همه بینش به تعجب واداشت.

- سفره‌ی اعتکاف این بار در کنار سفره هفت‌سین نوروزی پهن شده بود و معتکفینی که دعای تحویل سال را هنگام میهمانی در مساجد خواندند.

- سیلی خانه خراب کن.

- تلاش‌های مجدّانه جهادی‌ها و شعار تو دهنی به بعضی‌ها که: اول بیل بزن و بعد حرف بزن . و حضور جالب طلاب و ون در عرصه عمل.

- رفتن کارلس وش

- شهرداری که در دعوای خانوادگی با اسلحع همسرش را به قتل رساند و با خیال راحت در کلانتری نشست و اعتراف کرد.

- بچه‌های سپاه با کولاکی که در انداختن پهباد آمریکایی داشتند.

- قهرمانی جوانان والیبالیست که با بودجه کم از بزرگسالان جلو افتادند.

- کودک ۸ ساله‌ای که در ورزشگاه آزادی جان باخت.

- حمله به نفتکش ایرانی

- آبان و گرانی‌بنزینش و بی‌خبری رئیس جمهور و این بار فتنه بنزین.

- ۱۳ دی و داغی که از شهادت سردار مقامت بردل‌مان نشست که با موشک باران شدن پایگاه آمریکایی عین الاسد کمی از این داغ کم شد ولی انتقام سخت هنوز هم ادامه دارد.

- حضور میلیونی مردم دل‌بسته به این خاک و نظام؛ چه در تهران و چه در کرمان و دیگر شهر‌ها

- شهدای پرواز اکراین و شهدای کرمان

- کرونا و جهادگران در خط مقدم



اگر چیزی را از قلم انداختم شما بگویید؟


فیلم زندانی‌ها ده‌نمکی به فوق العادگی دیگر فیلم‌هایش نبود، امّا ارزش دیدن و وقت گذاشتن را داشت. می‌دانید وقتی ما ده‌نمکی را با سری اخراجی‌هایش که هنوز هم که هنوز است جذاب است می‌شناسیم، توقع بالاتری از او داریم.(هر چند که به اخراجی‌ها هم نقد‌هایی داریم).
درون‌مایه و تم فیلم زندانی‌ها خوب است مخصوصا که با نگاه طنز با آن برخورد شده است ولی توقع از ده‌نمکی بیشتر بود که چیز بهتری از آب دربیاورد . البته این‌بار آقای ده‌نمکی به مفهومی روی آورده بود که کسی در سینما به آن نمی‌پردازد، به اعتقادات دینی و انتظار. و خوب طبیعی است که در جریان سینما هنوز در این زمینه تجربیات کم است و رشد کمی داریم و نمی‌شود توقع فیلمی آنچنان قوی داشت.
ولی از همه‌ی این‌ها گذشته در پایان احساس می‌کنم که این فیلم می‌تواند تاثیر گذار باشد و برای این ایّام نوروز که قرار است از خانه بیرون نرویم پیشنهاد می‌کنم که با خانواده بنشینید و تماشا کنید.

ماه شعبان برای خودش یک فصل از زندگی است. در زندگی معنوی ما فصل مناجات، ماه شعبان است. البته در دیگر فصل‌ها زندگی هم مناجات نقش پررنگی باید داشته باشد ولی فصل مناجات شعبان است.
چگونه به تابستان می‌گوییم فصل هندوانه؟ و یا مثلا فصل زولبیا و بامیه ماه مبارک رمضان است و یا فصل مرکبات زمستان است. در شعبان هم مناجات از لازمه‌های زندگی ما است و فصل آن است.


پنج‌شنبه ۲۹ اسفند، آخرین روز سال، توفیقی دست داد که همراه گروهی جهادی باشم. حافظان سلامت از بچه‌های بسیج، ایستگاه سلامت در بیرون از شهر  برپا کرده بودند. یک ساعت مانده به ظهر بود که همراه با دو تن از دوستان به آن‌ها پیوستیم.
در این ایستگاه سلامت؛ اول از همه با تلمبه سم‌پاشی ضد عفونی بدنه ماشین‌ها انجام می‌شد و بعد از آن قسمت‌هایی از ماشین که تماس بیشتری با بدن داشت ضد عفونی می‌شد؛ مثل دست‌گیره در، ستون ماشین و . و بعد از آن تب سنجی سرنشینان ماشین انجام می‌شد. و این کار آخر بر عهده من بود.

از آن‌جایی که ایستگاه سلامت در ورودی بخش بود، اگر افرادی مشکوک به ویروس کرونا بودند به بهداری ارجاع داده می‌شدند، ولی خوشبختانه از ظهر که من آنجا بودم این‌چنین موردی نداشتیم و از دوستان که پرسیدم قبل از ظهر هم چنین مورد را نداشتند. تنها چند مورد انگشت شمار تب ۳۸ درجه که محدوده خطر محسوب می‌شود، داشتیم که از آن موارد هم پس از استراحت کوتاهی در سایه دمای بدنشان پایین آمد.

از این‌ها که بگذریم نکته‌ی اصلی این کار جایی بود که مردم احساس خوبی داشتند که کسانی هستند که به فکر سلامتی آن‌ها هستند و تشکر‌هایی که می‌کرند به ما حس خوبی می‌داد و باعث انرژی گرفتن ما می‌شد. هر چند بودند کسانی که ناراضی بودند و اعتراض داشتند که این چه وضعی است چرا راه را بندآورده‌اید و فلان و بیسار . که وقتی روی خوش و خندان ما را می‌دیدند کوتاه می‌آمدند و مخصوصا وقتی می‌شنیدند که ما به آن‌ها می‌گفتیم که : فقط به خاطر سلامتی خودتان و عزیزان‌تان این کار‌ها انجام می‌شود.

البته بماند که بعضی‌ها از لاین خلاف فرار می‌کردند.


نقل بلاگ

پویشی راه انداخته است که مخاطب آن مدیران بیان هستند. وقتی این پویش راه افتاد به یاد پویش اقای صفایی‌نژاد افتادم. از آنجایی که آقای قدیری به آن واکنش نشان داده بود با خود گفتم شاید این پویش هم توجه‌شان را جلب کند ولی یک مانع بزرگ وجود دارد که خیلی از بلاگر‌ها ناامید شده‌اند، چرا که به جز اضافه شدن یک کشو در قسمت نظرات پویش قبلی ثمره‌ای نداشته است. و این نا‌امیدی باعث می‌شود که خیلی از دوستان بلاگر دست به کیبورد نبرند و این چالش وسعت پیدا نکند و به گوش مدیران نرسد. نمونه‌اش خود من؛ وقتی پست نقل بلاگ را خواندم، در دل خنده‌ای تمسخر آمیز زدم و گفتم چه خوش‌خیال . 

و اصلا فکرش را نمی‌کردم با یک دعوت من هم در این پویش شرکت کنم. که وقتی دعوت

آقای صفایی‌نژاد را دیدم، نتوانستم رد کنم و به خاطر احترامی که برای ایشان قائلم با خود گفتم در این پویش شرکت خواهم کرد و از دوستانی هم برای شرکت در این پویش دعوت می‌کنم.

امّا پویش، خوب می‌توانید به لینک اصلی رجوع کنید و از آن سر در بیاورید و خلاصه‌اش این است که بیان مشکلت چیست؟ از ما کاری برمی‌آید؟ و به عنوان پیشنهاد این ایده‌ها را برایت داریم .


و آنچه که به ذهن من می‌رسد؛ این است که مشکل اصلی بیان پول است. همانطور که بعضی از شرکت‌کنندگان در پویش هم به آن اشاره کردند. سه پیشنهاد آقای صفایی‌نژاد پیشنهاد‌های خوبی است. و در کنار آن‌ها من به این فکر می‌کنم که به دنبال اسپانسر بروند و نکته مهم‌تر این که به دنبال حل مشکل باشند و واقعا بخواهند مشکل را حل کنند، آن‌گاه حتما می‌توانند راه‌حلی پیدا کنند. و به نظرم اسپانسر یافتن ایده خوبی باشد؛ به عنوان مثال صاحبان روبیکا شاید بدشان نیاید . هرچند اصلا از روبیکا و کار‌هایش خوشم نمی‌آید و احساس می‌کنم اگر قبل از استفاده از روبیکا باید بسیار فکر کرد.
و پیشنهاد بعدی این است که امکانات رایگان را محدود کنند و امکانات اختیاری را گسترش بدهند، مثلا لازم نیست ۵ هزار پست برای همه فعال باشد، می‌توان یک صفر از آن کم کرد و محلی برای کسب درآمد باشد. و .

حرف‌ها بسیار است ولی خوب باید مدیران بیان بخواهند و دست به کار شوند باید اتاق فکر راه بیندازند، اگر واقعا به فکر بقا هستند. و اگر هم قرار است چراغ بیان هم مانند دیگر چیز‌ها خاموش شود هر چه زود‌تر بگویند با نفرت کمتری از آن‌ها خدا‌حافظی خواهیم کرد، هرچند جدایی و دور شدن از دوستان بلاگر سخت است.

امّا کسانی که من دعوت می‌کنم تمام کسانی هستند که این پست را تا اینجایش خواندند، شما که تا این‌جا خواندید در این پویش شرکت کنید تا باخیالی راحت شب سر بربالین بگذارید و علاوه بر این از دوستان دیگر به صورت خاص دعوت می‌کنم که در نظرات خصوصی به آن‌ها خبر می‌دهم.

* دوستانی که شرکت کردند لینک پست‌شان را برای نقل بلاگ بفرستند.



چند وقتی می‌شود که سایت و یا وبلاگی معرفی نکردم(

+). البته این از نکات وبلاگ‌نویسی است که سایت یا وبلاگ معرفی کنیم که اگر عمری باقی بود در فرصتی دیگر در موردش می‌نویسم. امّا امروز می‌خواهم سایت خودنویس را معرفی کنیم که شاید برای وبلاگ‌نویس‌ها جذاب باشد. این‌بار سایت

خودنویس مسابقه کلمات علیه کرونا را برگذار کرده و جوایز مالی نسبتا خوبی هم در نظر گرفته است.
می‌توانید شرکت کنید و قلم خود را محک بزنید و شاید پولی هم به جیب بزنید!

سایت خودنویس


ما وقتی احتمال بدهیم کسی کرونا گرفته، اصلا نزدیکش هم نمی‌شویم؛ حتی اگر از نزدیکانمان باشد. حالا فکرش را بکنید که این افرادی که قرار است غسل داده بشوند قطعی کرونا گرفته‌اند و به همین دلیل هم فوت کرده‌اند.
شهامت و شجاعت و ایثار و از خود گذشتگیِ این افراد جهادی که مردگان کرونا را غسل می‌دهند، واقعا ستودنی است. فیلم زیر مستندی حدودا ۴ دقیقه‌ای است که از نزدیک با حال و هوای این مجاهدان سلامت آشنا شویم.

تماشا در کیفیت‌های مختلف در

آپارات


با عصبانیت آمد؛ مردی مسن بود. از دست یک‌گروه جوان شکایت داشت؛ می‌گفت: یا آهنگ گوش میدن، یا بلند بلند می خندن؛ اینجا حُرمَت داره، جای آهنگ‌گوش‌ دادن نیس.

رفتم کنارشان نشستم. بعد از احوال پرسی و کمی گرم گرفتن، به آرامی گفتم: رفقا! اینجا حسینیه‌ست و بقیه از آهنگ گذاشتن‌تون، ناراحت شدن .
جوانی که گردنبندی به گردن داشت و زیر ابرو برداشته بود، گفت: رو چِشَم حاجی و آهنگ را، قطع کرد.
و ادامه داد: آقای اعلایی اینجا هم، مثه جبهه اخراجی می‌خواد بالاخره! و همه زدند زیر خنده!
دلم نیامد از جمعشان جدا شوم. با وجود اینکه به قسمت‌های دیگر هم باید سرکشی می‌کردم، کمی دیگر در کنارشان ماندم. فهمیدم اصلا اهل نماز خواندن نیستند و تقریبا، بقیه چیزهایشان هم، در همین حدود است.

سوالی مثل خوره مغزم را می‌خورد؛ آخر هم دوام نیاوردم و از آن‌ها پرسیدم: چی شد اومدین اینجا؟ کارگاه تولید ماسک . هرشب، ساعت ۱۰ شب میاین، تا ۴ صُب کار می کنین، پولم هم که نمی گیرید!!
یکی از آن‌ جمع، که بزرگتر از بقیه بود، گفت: ما هر شب دور هم جمع میشدیم . باغ، سینما، یا هرجای دیگه . خلاصه، دور هم، خوشیم! و هر جوری هم بشه، خوش میگذرونیم!
یه روز دیدم یکی از رفقای دبیرستان، که بسیجی بود، استوری کرده، برای تولید ماسک، نیروی جهادی نیاز داریم؛ ساعت ۱۰ شب، تا ۴ صبح. شب که بچه‌ها زنگ زدن بیا بیرون، ما دم دریم، گفتم شما برید؛ من امشب نمیام . بعدِ کلی اصرار، قضیه را گفتم. دیدم اونا هم گفتن ما هم میایم. نتیجه‌ش شد، این جمعی که اینجا می بینین .

شاید ادامه داشته باشد .

خاطره‌ی یکی از رفقای جهادی


بعد از قرار دادن یک فیلم از آپارات در

این پست، تعدادی از دوستان در نظرات خصوصی پرسیده بودند که چه‌جوری از آپارات بدون خرید کد‌ جاوا فیلم در وبلاگ بزاریم؟
من هم این را از

نقل‌بلاگ یاد گرفتم، و هرچند که در پیوند‌های روزانه به آن مطلب لینک داده بودم ولی باز هم دوستان به پیوندهای روزانه نیم‌نگاهی نکردند. آیا لازم است که به

این پست ارجاعتان بدهم؟

لذا مطلب آموزشی 

نقل‌بلاگ را با ذکر منبع اینجا می‌آورم تا علاوه برآنکه دوستان هم بیاموزند در جزوه‌ی وبلاگ‌نویسی خودم هم آرشیو شود.


مراحل:
۱. در ابتدا به قسمت قالب -> ویرایش سی اس اس قالب فعلی برید و کد زیر رو به انتهای کدهای موجود، اضافه کنید تا اندازه پخش کننده متناسب با قالب وبلاگ باشد و جایگاه آن هم وسط قرار بگیره :
video{
	max-width: 100%;
	margin: 0 auto;
	display: block;
	border-radius: 4px;
}

۲. در این مرحله وقت بدست آوردن لینک دانلود کلیپ است . مثلا توی آپارات زیر هر پخش کننده یک آی مربوط به دانلود وجود دارد که وقتی روی آن کلیک می کنید کیفیت‌های مختلف را لیست می‌کند و شما روی هر کدام که کلیک کنید دانلود می شود . اما ما نیازی به دانلود نداریم فقط کافی است که روی هر کیفیت مورد نظر راست کلیک کنید و لینک را کپی کنید.

۳. لینک بدست اومده رو توی کد زیر بجای ### قرار بدید و بعد کل کد رو با هم کپی کنید :
<video preload="metadata" src="###" controls="controls"></video>

۴. به قسمت ارسال مطلب بروید و روی گزینه <> ، یا منبع و یا HTML کلیک کنید تا متن شما بصورت اچ تی ام ال نمایش داده شود.
هر جایی که قصد قراردادن کلیپ دارید، کد بدست آمده را جایگذاری کنید و دوباره روی یکی از سه موردی که عرض کردم کلیک کنید تا شکل نمایش مطالب ، درست شود.
نیازی به تغییر جایگاه ویدیو نیست ، چون با همان مرحله ۱ این کار بصورت خودکار انجام می‌شود.
دو تا نکته:
  • توجه داشته باشید که لینکی که بجای ### قرار می دید ، حتما باید لینک مستقیم باشد.
  • پیشنهاد می‌کنم هرجایی که تمایل دارید کلیپ را قراردهید متنی عجیب و غریب بنویسید مثلا xkjxd بعد که روی گزینه‌ی نمایش اچ تی ام ال کلیک می‌کنید راحت آن را پیدا کنید و انتخابش کنید و کد ویدیو را جایگذاری کنید.

منبع: نقل‌بلاگ

همچنین فیلم این مراحل در همین آدرس هست.

بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ

گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ

این درگه ما درگه نومیدی نیست

صد بار اگر توبه شکستی بازآ

ای واقف اسرار ضمیر همه کس

در حالت عجز، دستگیر همه کس

یارب تو مرا توبه ده و عذر پذیر

ای توبه‌ده و عذرپذیر همه کس

جز وصل تو دل به هرچه بستم، توبه

بی‌یاد تو هرجا که نشستم، توبه

در حضرت تو، توبه شکستم صدبار

زین توبه که صد بار شکستم، توبه

ابوسعید ابوالخیر


برای تکمیل کردن آرشیو پیوند‌های روزانه وبلاگم، سری زدم به قسمت پیوند‌های روزانه در پنل وبلاگم تا هم آرشیو را تکمیل کنم و هم تاریخ گذشته‌ها را حذف کنم. امّا دو نکته ذهنم را مشغول خود کرد، نکته اول را در پست بعدی می‌گویم، امّا نکته دوم؛ اینکه بلاگر بودن به صرف وبلاگ داشتن نیست. حتی به نوشتن در وبلاگ هم نیست، برای بلاگر شدن باید به کار‌هایی مم باشید از جمله پیوند‌های روزانه. البته این که می‌گویم باید به پیوند‌های روزانه مم باشید قانون نانوشته‌ای است که برای ما بلاگستانی‌های عهد پارینه سنگیِ دههشتاد و اوج وبلاگنویسی ایران به اندازه‌ی خود پست گذاشتن مهم‌ بود. امّا حالا چی ؟؟

از ظاهر وبلاگ‌ها پیدا است که یا اصلا با این قابلیت آشنایی ندارند و پیوند‌های روزانه را با پیوند‌ها اشتباه گرفته‌اند و یا اینکه از آن برای تبلیغ پست‌های خود استفاده می‌کنند. شما بگردید در وبلاگ‌ها به صورت انگشت شمار وبلاگی را می‌یابید که در پیوند‌های روزانه لینک مطالب مورد پسندش را گذاشته باشد!
و آنچه ذهن مرا به خود مشغول کرده است این است؛ خوب برادر من اگر پیوند روزانه نمی‌گذاری حداقل چرا وقتی وبلاگی را می‌خوانی و می‌بینی که پیوند روزانه دارد چرا زحمت کلیک کردن به خود نمی‌دهی؟

تو وقتی وبلاگی را می‌خوانی و مطالبش برایت جالب است، احتمال دارد آنچه او خوانده و برای تو در پیوند‌های روزانه قرار داده است هم برایت جالب باشد!

مگر آنکه بگویید ما همه مم به کلیک‌نوازی پیوند‌های روزانه هستیم و مشکل از سیستم آمارگیری بیان است، که بعید به نظر می‌رسد!

 

عزیزان بیایید از این به بعد از قابلیت پیوند‌های روزانه، هم استفاده کنیم و هم استفاده کنیم!! 

استفاده اول لینک کردن مطالب مورد پسند است و استفاده دوم کلیک کردن روی پیوند‌ها است.

 


وقتی این وبلاگ را با عنوان "ندای کتاب" هوا کردم؛ انگیزه‌ام ایجاد آرشیوی از کتابهایی که خواندم، بود. و البته تا حدی معرفی کتاب‌ها به بلاگر‌ها. این فصل نوزادی از زندگی این وبلاگ بود. با این آدرس : 786book.blog.ir  

و فصل کودکی آن تحت عنوان "حون" با این آدرس : halazun.blog.ir گذشت. این عنوان از بیتی از جناب صائب تبریزی اقتباس شده بود؛

 "از حادثه لرزند به خود قصر نشینان/ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم

 

و حال این کودک وارد فصل جدیدی از زندگی شده است. وبلاگم با اسم "فانوس" و با آدرس:

fanuss.blog.ir وارد دوران نوجوانی و بلوغ شده است.


 

امام على علیه السلام» : صوَابُ‏ الرَّأْیِ بِإِجَالَةِ الْأَفْکَار 
ترجمه: درستی اندیشه در گرو جَوَلان دادن تفکرات است. 

 

توضیح و بیان استاد فلاح شیروانی:

      فکرها را جَوَلان بدهید.

جولان افکار یعنی چه؟ -یعنی میدان را به دست افکار بدهید، مثل اینکه چه چیزی در زندگی شما بیشتر دارد کار می کند؟

می گوییم هیجان. این درست نیست و صواب الرأی اینگونه به دست نمی آید.

باید میدان بدهید تا افکار در ذهن شما جولان بدهد.

 

یک برداشت دیگر این است که یک نگاه اجتماعی داشته باشیم، اگر افکار جولان بدهند، یتولَّد منه الصواب. این می شود آزاد اندیشی.

آقا امام باقر علیه السلام می فرماید: بِإِجَالَةِ الْفِکْرِ یُسَدَّدُ الرَّأْیُ الْمُعْشَب‏  

اندیشهای که یک جورهایی شاخ و برگ دارد و یک بسطی دارد، این اندیشه را اگر بخواهید خوش تراش بکنید، باجالة الفکر تسدید می شود. یسدد. 

این قرائت فردی می شود. یعنی شما یک اندیشه‌ای دارید که خیلی شاخه دارد، می خواهید این را استوار بکنید، باید مدام فکر را از روی این رد بدهید و به فکر جولان بدهید. 

نکته‌ی خیلی مهمی که اینجا اشاره می شود این است که اگر صواب رأی می خواهی راهش این است. می‌گوید که نمی‌شود من یک خواب ببینم و .! نه نمی شود؛ باجالة الافکار می شود.

 

منبع:

کانال ایتا موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی

دانلود صوت این نکته اخلاقی


چون احتمال می‌دادم که به

این پست توجه نشود، اینجا دوباره شما را به آن ارجاع می‌دهم.

و این که عاجزانه یک تقاضا دارم. اگر وبلاگ مرا نمیخوانید لطفا دنبال نکنید! بله؛ تنها در صورتی دنبال کنید که خواننده مطالب هستید.

دوستانی که وبلاگ را می‌خوانند هم لطفی کنند و ذیل همین پست اعلان حضور کنند، تا بدانم برای چه کسانی می‌نویسم.


حسین جان!  در این دهه توفیق نداشتم از تو بنویسم.

هرچند قصد و نیتش را داشتم امّا من روسیاه‌تر از آن بودم که توفیق از تو نوشتن را پیدا کنم!

امّا آقا جان در این شب عاشورا ما را بخر؛ اشک چشم به ما بده، شور و شعور حسینی به ما بده، تا بتوانیم امشب خوب عزاداری کنیم.

 

 

در عاشورا به خاطر مصائب، قلب نازنین امام زمان ارواحنافداه در فشار است.

صدقه برای سلامتی ایشان فراموش نشود.

التماس دعا


یکی از عادت‌هایم این است که وقتی دنبال‌کننده‌ی جدیدی اضافه می‌شود، به وبلاگش سر بزنم. تا اولا هم مخاطبم را بشناسم و دوما فضای وبلاگش را ببینم و چند‌تایی از پست‌هایش را بخوانم، شاید پسندیدم و دنبالش کردم.

یکی از وبلاگ‌ها را  طبق همین عادت باز کردم که به این جمله برخوردم : .خواهشا اینجا رو اینستا نکنید. (

+)

این جمله باعث شد به فکر فرو بروم، مخصوصا که چند روز قبل را روز وبلاگنویسی نامیده‌اند و وبلاگ‌نویسان این روز را به یک دیگر تبریک می‌گویند و در مورد وبلاگنویسی پست می‌گذارند.

 

به نظرتان این خود ما وبلاگ‌نویسان نیستیم که باعث افول بلاگستان فارسی شده‌ایم؟ آیا خودمان نیستیم که ضربه زدیم؟ اصلا برای چه وبلاگ‌نویس شدیم؟ برای آنکه توجه دیگران را به خود جذب کنیم؟ برای جبران کمبود‌های عاطفی که ناشی از کم توجهی است؟ یا برای تفریح و بی‌کار نبودن؟ اگر غیر این است پس چرا وبلاگ را به اینستا و دیگر شبکه‌های اجتماعی تبدیل کردیم؟ چرا هر کاری می‌کنیم تا بازدید زیاد داشته باشیم؟ هر وبلاگی را دیدیم دنبال می‌کنیم، که او هم ما را دنبال کند؟ اصلا چرا به دنبال فالور هستیم؟  می‌خواهید سامانه‌ای راه بیندازیم که مثل اینستا فالور و لایک برای وبلاگ بفروشد؟ مگر هدفمند وبلاگنویسی نمی‌کنید؟

 

بیایید خودمان کمی به فکر خودمان باشیم. بیایید تنها کسانی را که می‌خوانیم، دنبال کنیم. و اگر قرار شد نظری ذیل پستی بگذاریم، نخواهیم خودخواهی و خودپسندی مان را نمایان کنیم و یا اینکه ذیل نظرات تبلیغ وبلاگ کنیم.

 

 

* رابطه این بیت از مولانا با پست رو فهمیدید؟

این پست به مناسبت روز وبلاگنویسی بود البته با تاخیر


 

دانشجو موذن جامعه است، اگر خواب بماند نماز امت قضا میشود.

 

پی‌نوشت:

می‌دانم امروز روز دانشجو نیست. ولی این جمله را که دیدم به فکر فرو رفتم که این همه نماز قضا شده، موذن چرا بانک اذان نمی‌دهد؟ حتی نماز‌های ظهر و عصر هم قضا شده، در این حد در خواب هستیم!


تا به حال متن کامل شعر محتشم کاشانی در باره قیام کربلا ( باز این چه شورش است که در خلق عالم است) را خوانده‌اید؟ فکر نمی‌کردم اینقدر بلند باشد. هر چند وقتی می‌خواندمش احساس می‌کردم اکثر ابیاتش را در مداحی‌ها شنیده بودم. اگر مایل بودید که بخوانیدش به ادامه مطلب رجوع کنید!

 

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

کار جهان و خلق جهان جمله درهم است

گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین

پرورده ی کنار رسول خدا، حسین

کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا

در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار به رو زار می گریست

خون می گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک

زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردندکوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می مکند

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می­رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلند ستون  بیستون شدی

کاش آن زمان در آمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت

یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب وار گوی زمین بی س شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست

عالم تمام غرقه دریای خون شدی

آن انتقام گر نفتادی به روز

با این عمل معامله ی دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم  بر آورند

ارکان عرش را به تلاطم در آورند

بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند

اول صلا به سلسله ی انبیا زدند

نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید

زان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند

آن در که جبرئیل امین بود خادمش

اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها

افروختند و در حسن مجتبی زدند

وآنگه سرادقی که ملک مجرمش نبود

کندند از مدینه و در کربلا زدند

وز تیشه ی ستیزه درآن دشت کوفیان

بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید

بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند

اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو

فریاد بر در ِ  حرم کبریا زدند

روح الامین نهاده به زانو سر حجاب

تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید

جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید

نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب

از بس شکست ها که به ارکان دین رسید

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند

طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند

گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

یکباره جامه در خم گردون به نیل زد

چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش

از انبیا به حضرت روح الامین رسید

کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار

تا دامن جلال جهان آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال

او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز

دارند شرم  کز گنه خلق دم زنند

دست عتاب حق به در آید ز آستین

چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند

آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک

آل علی چو شعله ی آتش علم زنند

فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت

گلگون کفن به عرصه ی م قدم زنند

جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا

در صف ن صف م به هم زنند

از صاحب حرم چه توقع کنند باز

آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل

شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه

ابری به بارش آمد وبگریست زار زار

گفتی تمام زله شد خاک مطمئن

گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر

افتاد در گمان که قیامت شدآشکار

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار

با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی

روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد

نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

شور و نشور واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد

هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید

هرجا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت

چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد

بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان

بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی اختیار نعره ی هذا حسین زود

سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول

رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول

این کشته ی فتاده به هامون حسین توست

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی

دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقه محیط شهادت که روی دشت

از موج خون او شده گلگون حسین توست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات

کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

این شاه کم سپاه که باخیل اشگ و آه

خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین

شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد

وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ماببین

ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان مند

در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو آستین فشان

واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

نی ورا چو ابر خروشان به کربلا

طغیان سیل فتنه و موج بلاببین

تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر

سرهای سروران همه بر نیزه هاببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام

یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو

غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین

یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد

کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

خاموش محتشم که دلسنگ آب شد

بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد

خاموش محتشم که ازین حرف سوک

مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

خاموش محتشم که ازین شعر خون چکان

در دیده ی اشگ مستمعان خوناب شد

خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز

روی زمین به اشک جگرگون کباب شد

خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست

دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب

از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین

جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد

بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای

وز کین چه ها درین ستم آباد کرده ای

بر طعنت این بس است که با عترت رسول

بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای

ای زاده زیاد نکرده است هیچگه

نمرود این عمل که تو شداد کرده ای

کام یزید داده ای از کشتن حسین

بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای

بهر خسی که بار درخت شقاوتست

درباغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای

با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو

با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای

حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن

آزرده اش به خنجر بیداد کرده ای

ترسم تو را دمی که به م برآورند

از آتش تو دود به مدرآورند


توضیحات مختصری که زیر عنوان وبلاگ نوشته می‌شود، همیشه ثابت نیست. ولی زود به زود هم تغییر نمی‌کند امّا آرشیو کردن‌شان هم خالی از لطف نیست!

* از تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۹۸ جمله زیر عنوان به قسمت توضیحات وبلاگ انتقال یافت، همان که زیر عکسی که در قسمت راست وبلاگ است و از این به بعد جملات آنجا را آرشیو می‌کنم. و تلاشم بر ثابت نگه‌داشتن جمله زیر عنوان است.



مهم‌ترین راه رشد و افزایش قدرت قلم، مطالعه است. با تنبلی و کم‌خوانی و دوری از کتاب هیچ‌کس رشد نخواهد کرد. من این را قول می‌دهم.


امّا یک نکته مهم این است که در هنگام مطالعه فیش‌برداری کنید! بله با یادداشت‌برداری و فیش‌برداری لحن نویسندگان را تمرین کنید. این تمرین کردن بسیار مهم است، مخصوصا در هنگام مطالعه و فیش‌برداری؛ چرا که شما به‌واسطه این تمرینِ لحن نویسندگان، کلیدواژه‌های آن‌ها را می‌آموزید. آنگاه شما کلیدواژه‌های یک متفکر را آموخته‌اید و با تمرین می‌توانید آن‌ها را برای خود ملکه کنید، و اگر شما از چند متفکر بیاموزید، منبع جامعی از کلیدواژ‌های متفکرین را در اختیار دارید. مثلا از مرحوم جلال آل‌احمد و یا شهید آوینی و از این قبیل افراد که دارای سبک هستند، می‌توانید بسیار بیاموزید.


در سال ۲۳ میلیون ایرانی به مشهد می‌روند و همچنین ۴ میلیون از خارج از کشور عازم مشهد می‌شوند. این امر باعث شده تا صاحبان قدرت و سرمایه طمع‌ورزی کنند. و بخواهند با خدعه از این فرصت استفاده کنند و به ثروت اندوزی هرچه بیشتر بپردازند. تفکر سرمایه‌داری که برای اهداف خود از هر چیزی سوء استفاده می‌کنند و قداستی در این تفکر وجود ندارد؛ لذا برای خالی کردن جیب‌ها -البته این‌روز‌ها باید گفت: خالی کردن کارت‌های بانکی- دست به اقداماتی زده‌اند که مخالف با انسانیت و دین است. به بهانه شادی و تفریح جوانان، می‌خواهند پول به جیب بزنند. (اگر به فکر جوانان هستید، مشکلات کار و مسکن و ازدواج‌شان را حل کنید!)

و بعضی از مدیران و مسئولان این شهر احساس می‌کنند که باید خوش خدمتی به این سرمایه‌داری کنند و در راستای اهداف آن‌ها در تلاش‌اند که فرهنگ‌ها را تغییر دهند. زائر را به گردش‌گر تبدیل کنند و مجاور را به شهروند! 

اگر از هریک از این مسافران که پای در مشهد می‌گذارند بپرسید برای چه این همه راه را آمده‌اید؟ قطعا خواهید شنید که برای امام رضا علیه السلام. به قصد زیارت حضرت خورشید. 

 هر مشهدی به همجواری با امام رضا علیه السلام، افتخار می‌کند. افتخار می‌کند که بگوید : من مجاور امام رضا هستم.

این یک زاویه دید نسبت به تغییر فرهنگی است، که نخستین گام آن تغییر زائر و مجاور به گردش‌گر و شهروند است. 

امّا از یک زاویه دیگر هم می‌توان به این تغییر فرهنگ نگریست. از آن‌جایی که دشمنان همیشه بیشتر از خودمان به سخنان رهبران ما توجه دارند، ملتفت این حرف امام خمینی هستند که مرکز ایران مشهد است و این عنایت امام رضا است که این انقلاب به پیروزی رسیده است. لذا برای تغییر فرهنگی این شهر سرمایه‌گذاری کرده‌اند، و این تغییر فرهنگ زائر و مجاور هم از دسیسه‌های دشمنان است که البته مانند همیشه خودی‌ها هم به آن دامن می‌زنند.


پی‌نوشت:

۱. در مشهد الرضا در کنار بارگاه ملکوتی ثامن الحجج دعا گوی‌تان هستم. 

۲. این پست از خطبه‌های نماز جمعه آیت الله علم الهدی اقتباس شده است.


جعبه‌ پیوند‌های روزانه را محدود کرده‌ام به ۱۰ عدد، تا زیاد شلوغ نباشد و شما هم رغبت کنید به خواندنشان و از‌ آنچه که لذت برده‌ام، شما هم با خواندنش لذت ببرید!
و برای مرور‌شان این آرشیو رو به وجود آورده‌ام که البته برای کسانی هم که دیر می‌رسند، مفید است. به مرور هرچه از جعبه پیوند‌های روزانه‌ی کنار وبلاگ حذف می‌شود به این آرشیو اضافه می‌شود.


سال ۱۳۹۹ :

  •  


سال ۱۳۹۸ :

 

سال ۱۳۹۷ :



اهل قلم؛

       قلم شبیه قاشق نیست! 

بدون قاشق هم می‌شود غذا خورد، امّا بدون قلم نمی‌توان از حیات کامل برخوردار بود. یا باید بخوانی و یا باید بنویسی والّا اهل قلم نخواهی بود و اهلیت حیات نخواهی داشت. 

خدا قلم را آفرید و خود بهترین استفاده را از آن کرد و سرمشقی برای بهره‌ بردن از قلم قرار داد.

حجت السلام و المسلمین علیرضا پناهیان


می‌گویند : با یک مداد معمولی می‌توان ۵۸ کیلومتر خط کشید.

برای همین بعضی از نوشته‌هایم را با مداد می‌نویسم، چرا که می‌خواهم بدانم چند کیلومتر کاغذ خط خطی کردم!

و این باعث امید‌واری است که آدم بداند چندین کیلومتر نوشته است، وقتی مقیاس اندازه‌گیری بزرگ باشد و عددی بزرگ کنارش باشد آدم احساس می‌کند که به جایی می‌رسد و موفقیت در انتظارش است و فقط باید کمی صبر و تحمل داشته باشد، موفقیت خود به سویش می‌دود.

البته حواسمان باشد که مغرور هم نشویم!


وقتی خدا به قلم قسم می‌خورد، چرا ما دوستش نداشته باشیم؟ مگر نه این است که به آنچه مهم و دوست داشتنی است، قسم خورده می‌شود؟
پس وقتی قلمی به رنگ خون در آید، مگر می‌توان عاشقش نشد؟

جمله‌‌ی زیر که قسمتی از آن در عنوان قرار دارد، از قلمی است که به رنگ خون درآمده است؛
حلقوم‌ها را می‌توان برید، امّا فریاد‌ها را هرگز
فریادی که از حلقوم بریده برمی‌آید، تا ابد جاودانه است.

شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی

پیشنهادم به همه کسانی که دوست دارند در راستای تقویت قلم و نویسندگی شان گامی بردارند، خواندن کتاب های این شهید بزرگوار است. با خواندنشان قلمتان نازنین می شود. امیدوارم همگی‌مان توفیق خواندنشان را پیدا کنیم.


لغزش‌ها و خطاهای دستوری از دیگر غلط‌های انشایی است. شماری از این غلط‌ها رواج بیشتری یافته‌اند و به همین دلیل لازم است دربارهٔ آن‌ها بیشتر بدانیم:


۱. را» پس از فعل

را» علامت مفعول صریح یا بی‌واسطه است و قرارگرفتن آن پس از فعل یا هر کلمهٔ دیگری که نقش مفعولی ندارد، خطاست.

غلط: نباید خدایی که دوستمان دارد را معصیت کنیم.

درست: نباید خدایی را که دوستمان دارد، معصیت کنیم.


۲. جدایی میان را» و مفعول

میان را» و مفعول صریح نباید فاصله بیفتد؛ حتی متمم‌ها و وابسته‌های مفعول هم باید بعد از را» بیایند.

غلط: استقلال پاکستان از هند را چگونه تفسیر می‌کنید؟

درست: استقلال پاکستان را از هند چگونه تفسیر می‌کنید؟ 


۳. را» پس از فاعل

کتابی که تازه خریده بودم، گم شد.»

در این جمله کتاب» نهاد جملهٔ پایه است و نباید بعد از آن را» بیاید. اما ممکن است کسی گمان کند کتاب» جرء جملهٔ پیرو و مفعول خریدم» است. در این صورت آن را این‌گونه خواهد نوشت: کتابی را که تازه خریده بودم، گم شد.»


۴. تطابق اجزای جمله

برخی از قواعد مربوط به هماهنگی اجزای جمله به این شرح است:


یک. مطابقت: همسانی یا ناهمسانی فعل با نهاد از حیث مفرد و جمع، پیرو قاعدهٔ زیر است:

اگر نهاد مفرد باشد، فعلش را نیز مفرد می‌آوریم؛ مانند: بهروز آمد.» گاهی از باب احترام، برای نهاد مفرد فعل جمع می‌آورند؛ مانند: استاد گفتند… .»

اگر نهاد جمع جاندار بود، فعل را نیز جمع می‌آوریم؛ مانند: دانشمندان معتقدند… .»

اگر نهاد جمع غیرجاندار بود، در فعل آن دو وجه جایز است: مفرد و جمع؛ یعنی هم می‌توان گفت: فرش‌ها سوخت» و هم می‌توان گفت: فرش‌ها سوختند.»

         اگر فاعل جمع غیرجاندار بود اما به‌مثابهٔ جاندار، فعلش را باید جمع آورد؛ مانند: فرش‌ها مظلومانه سوختند.» نسبت‌دادن ظلم به آتش و مظلومیت به فرش‌ها نشان از آن دارد که آن دو را جاندار انگاشته‌ایم.

اسم جمع مانند ملت، حزب، لشکر، نسل، فرقه و قوم، حکم مفرد را دارد؛ مانند: ملت ستم‌دیدهٔ ایران، بیشترین زیان را از خودکامگان دیده است.»


دو. تناسب: گاهی میان نهاد و گزارهٔ آن هیچ تناسبی نیست؛ به‌مثل کسی که می‌گوید: زادگاه او ایران است؛ اما اکنون در خارج زندگی می‌کند.» گویا گوینده توجه ندارد که گزارهٔ دوم تناسبی با نهاد جمله ندارد؛ زیرا در این جمله یک نهاد (زادگاه) و دو گزاره (است و زندگی می‌کند) وجود دارد. درست آن است که بگوییم: زادگاه او ایران است؛ اما وی اکنون در خارج زندگی می‌کند.»


سه. خطا در تشخیص فاعل: اگر فاعلِ مفرد به مضاف‌الیهِ جمع اضافه شود، فعل را باید مفرد آورد و نباید به جمع‌بودن مضاف‌الیه توجه کرد.



۵. ناهم‌زمانی افعال

زمان افعال یک جمله باید یکسان باشد. در جملهٔ زیر دو جمله وجود دارد و زمان هریک غیر از دیگری است: انتظار مردم از مسئولان این است که پس از این حادثهٔ تلخ، بی‌درنگ آستین همت بالا می‌زدند.»

نیمهٔ اول جمله زمان حال دارد و نیمهٔ دوم زمان ماضی؛ در حالی ‌که باید برعکس باشد؛ این‌گونه: انتظار مردم از مسئولان این بود که پس از این حادثهٔ تلخ، بی‌درنگ آستین همت بالا زنند.»



۶. عطف فعل وصفی

در زبان فارسی نوعی فعل وجود دارد که صرف نمی‌شود و برای همهٔ شخص‌ها و زمان‌ها به‌شکل صفت مفعولی» می‌آید. شخص، زمان و وجه فعل وصفی، از فعلی معلوم می‌شود که پس از آن می‌آید؛ مانند:

او به دانشگاه رفته، در رشتهٔ ریاضی تحصیل کرد.»

من به دانشگاه رفته، در رشته ریاضی تحصیل کردم/ خواهم کرد/ می‌کنم.»


فعل وصفی احکامی ویژه دارد که برخی از آن‌ها به این قرار است:

یک. از فعل وصفی فقط در زبان نوشتاری استفاده می‌شود و استعمال آن در زبان گفتاری شایسته نیست؛ زیرا فعل وصفی عبارت را خشک و رسمی می‌کند.

دو. در زبان نوشتاری نیز باید از فعل وصفی بسیار کم استفاده کرد.

سه. بعد از فعل وصفی نباید واو عطف» بیاید. مثلاً نمی‌توان نوشت: او به دانشگاه رفته و در رشتهٔ ریاضی تحصیل کرد»؛ زیرا فعل کرد» قابل عطف به فعل رفته» نیست.


خلاصه شده از کتاب بهتر بنویسیم

توسط

سید جواد


کلمات فارغ از معنایی که دارند، سه گونه‌اند: 

۱. دارای بار مثبت؛ ۲. دارای بار منفی؛ ۳.خنثی 

این باری که افزون بر معنای کلمات در دل‌ معانی آن‌ها خوابیده است، ما را مجبور می‌کند که این کلمات باردار را در هر جایی به کار نبریم.


به مثال‌های زیر توجه کنید:

انتظار: مثبت
پاداش: مثبت
جاودانه: مثبت
جعل: منفی
برخورداری: مثبت
توجیه: منفی
فراوان: مثبت
عجم: منفی
غلط‌کردن: منفی
درخور: مثبت
کله: منفی
شکنجه: منفی
قلم‌فرسایی: منفی
قصد: خنثی


شما هم مثال بزنید!




از این غربی بازی‌هایی که یک روز را در تقویم برای بزرگ‌داشت اختصاص دهیم، خوشم نمی‌آید. بهانه‌ای می‌شود برای آنکه بگویند ما تمام حق را ادا کردیم. چرا طلب کار هستید؟ یک روز به نام‌تان زدیم دیگر چه  می‌خواهی؟

در تمام موارد آدم این چنین حسی را دارد. حتی وقتی که روز مادر می‌گیریم احساس می‌کنیم که با دادن یک گل تمام حقوق مادر را ادا کرده‌ایم و تنها باید در همان روز مادر به فکر مادر بود.

به هر حال یک روز در تقویم‌مان روز قلم نام گرفته است و ما ناچار هستیم که به شما دوستان عزیز تسلیت بگوییم. هم به شما دوستان و هم به تمام قلم به دستان و اهل قلم.

به خاطر ظلم‌ها که در حق‌شان روا شد. به خاطر حقوقی که پایمال شد. حلقوم‌ها را شاید بتوانند ببرند، ولی فریاد‌ها را هرگز!


از جمله خطا‌های انشایی در هنگام نوشتن، ریختن کلمات فارسی در وزن‌ها یا قالب‌های بیگانه است؛ اما وارونهٔ آن، یعنی ریختن واژه‌های غیرفارسی در شکل‌ها و قالب‌های فارسی، درست و بلکه پسندیده است. بنابراین کلماتی مانند فرمایشات، پیشنهادات، گزارشات، داوطلبین و بازرسین نادرست است؛
 زیرا ات» و ین» از ادات جمع عربی است و تنها کلمات عربی را می‌توان با آن‌ها جمع بست. 

جمع مکسر نیز همین حکم را دارد. وقتی کلمه‌ای را که ریشهٔ فارسی دارد، به‌بهانهٔ جمع‌بستن می‌شکنیم، آن را از شکل فارسی درآورده‌ایم. بر این پایه جمع دفتر» همان دفترها» است، نه دفاتر». جمع ترک» ترک‌ها» است، نه اتراک» و جمع بندر» بندرها» است، نه بنادر».

و همچنین افزودن علائم غیرفارسی، مانند تشدید و تنوین، بر کلمات فارسی جایز نیست؛ زیرا تحمیل قالب غیرفارسی بر واژهٔ فارسی است. مثلاً شکل صحیح کلمهٔ دوم» و سوم» بدون تشدید واو است؛ برخلاف اوّل» که عربی است و تشدید می‌پذیرد. همچنین ورود تنوین بر همهٔ کلمات فارسی ممنوع است.

پس همانگونه که در فرهنگ باید اصالت خود را حفظ کنیم، و غرب زده نشویم، در نوشتن هم باید اصالت زبانی خود را حفظ کنیم و کلمات زیبای زبان شیرینمان را در قالب‌های خارجی نریزیم.


شما هم با این استفاده از قالب‌های بیگانه برخورد داشته‌اید؟

می‌توانید چند مثال بیاورید تا بهتر بتوانیم از این خطا دوری کنیم؟


غلط دوم انشایی گرته‌برداری یا گرده‌برداری یا عکس‌برداری است

معنای لغوی گرته‌برداری در فرهنگ لغت معین این چنین آمده است: طراحی چیزی به کمک گرده (یا خاکه)، زغال و .

در اصطلاح یعنی برگرداندن جزءبه‌جزء ترکیب‌های غیرفارسی به فارسی؛ بدون اینکه ترکیب حاصل، مطابق دستور یا دیگر هنجارهای زبان فارسی باشد. 

ترجمه‌های مکانیکی و شتاب‌ز‌ده و تعاملات فرامرزی منشأ اصلی این‌گونه خام‌نویسی‌ها است. اکثرا مترجمان ناشی و تازه کار دچار این اشتباه می‌شوند و  زبان فارسی را پر از عبارات و آمیزه‌های فارسی‌نما و بدقواره می‌کنند. 

به مثال‌ها توجه کنید تا آشکار شود که زبان فارسی چه اندازه دچار این اشتباه شده است؛

روی کسی حساب‌‌کردن: به کسی امید بستن، چشم به یاری کسی داشتن.

روی کسی حساب‌‌کردن:  چشم به یاری کسی داشتن، به کسی امید بستن.

حمام‌گرفتن: حمام‌کردن.

نقطه‌نظر: دیدگاه


نکته: برخی از مصادیق گرته‌برداری را دیگر نمی‌توان از مجموعهٔ واژگانی زبان فارسی بیرون کرد؛ مانند راه‌آهن» یا سیب‌زمینی» که کوشش برای حذف آن‌ها بیهوده است. 


در نظر نویسنده کتاب بهتر بنویسیم از گرته‌برداری‌های زیر باید دست کشید:

فکرکردن به‌معنای گمان کردن؛
فهمیدن کسی؛
به‌تماشانشستن؛
دریافت‌کردن؛
نقش‌داشتن؛
درس‌گرفتن؛

زیرسؤال‌بردن.

به نظر شما چه کلماتی دچار اشتباه گرته‌برداری شده است؟

می‌توانید مثال بزنید؟


بر هیچ کس پوشیده نیست که قلم به دستان باید سلامت و بالندگی زبان فارسی را با راه ندادن به واژه‌های بیگانه، حفظ کنند. امّا این پرهیز از واژه‌های غیرفارسی تا چه حد مجار و ممکن است؟ آیا می‌توان به بهانه‌ی فارسی‌نویسی به جای کتاب» از نسک» استفاده کرد؟ و یا دُشماد» را در معنای تصادف» به کار برد؟ و یا اینکه کلمه‌ی زاب» را در معنای صفت» نشاند؟

آیا کسی به خود جرئت می‌دهد که ادعا کند برای کلماتی از قبیل دین»،انسان»،شهادت»،کلاس»،سینما»،قانون»،لنگر» و . معادل فارسی می‌آورد که با جای گذاری آن‌ها، همان معانی و بارمعنایی فهمیده شود؟

این پرهیز از واژه‌های بیگانه نباید دچار افراط شود که به نامانوسی بینجامد؛ بلکه جایگزینی واژگان فارسی باید طبیعی و بدون تکلّف باشد.

در جایگزینی باید دقت کنیم که کلمه‌ی جایگزین تمام معنای کلمه‌ی بیگانه را داشته باشد که البته گاهی دچار تکلفی می‌شویم که استفاده از همان واژه‌ی بیگانه بهتر است.

و این نکته را هم باید مدنظر داشت که بسیاری از واژه‌های بیگانه، امروزه آنقدر مانوس هستند که استفاده‌ی از آن‌ها بهتر از به کار بردن خودی‌های نامانوس است. به طور مثال چگونه کلمه‌ی قفس» که ریشه رونانی دارد، را می‌توان بیگانه شمرد؟

نکته‌ی دیگر اینکه برخی از کلمات، وجهه‌ی بین المللی پیدا کرده‌اند و معادل فارسی ندارند؛ مانند : رادیو، ویتامین، فیلم، موتور، و . که استعمال آن‌ها مانند حضور ماشین‌های خارجی در خیابان‌ها است.


و از طرفی شمار کلمات بیگانه در فارسی به قدری زیاد است که حذف همه‌ی آن‌ها ناممکن است. به طور مثال کلمات زیر همه‌ از فرانسه به فارسی آمده‌اند:

کت، کتلت، کراوات، لامپ، لاستیک، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماشین، مانتو، مدال، مرسی، موزه، نمره، هال، ویرگول، سرویس، سالاد، دکتر، سانسور، آسانسور، سیمان، تابلو، املت، بلیت، پالتو، خاویار، سلول، فامیل، فلش، کپسول، کلاس، کوپن، کادر، کابل، فیش، فیبر، شانس، رفوزه، دیکته، دوش، دلیجان، پوتین، پلاک، سری، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کنتور، کنسرو، کنکور،بیسکویت و . این فهرست بسیار طولانی است و طولانی‌تر از آن فهرست کلمات انگلیسی وارداتی به زبان فارسی است. فقط من نمی‌دانم چرا بعضی از با بدخواهی تنها به واژه‌های عربی بخصوص کلماتی که مرتبط به دین باشد، گیر می‌دهند. و البته گاهی هم از روی نادانی است.

افزون بر این واژه‌های غیرفارسی در زبان فارسی استفاده می‌شوند که معنای دیگری یافته‌اند که در زبان مبدا چنین معنایی نمی‌دهند و به نحوی خودی حساب می‌شوند و به راحتی نمی‌توان به آن‌ها گفت بیگانه. مثلا به جای کلمه‌ی انقلاب در زبان مبدا، از کلمه‌ی ثور استفاده می‌شود.


به هر حال در نثر معیار، جایی برای کلمات نامانوس نیست، حتی اگر فارسی باشد. و در فارسی کردن نوشتار خود و پرهیز از بیگانه‌ها کمال دقت را به کار برد تا دچار کج روی و افراط نشویم.


وقتی نگرانم، به پناهگاهم می‌روم.
هیچ نیازی به مسافرت ندارم. رفتن و پیوستن به قلمرو خاطرات ادبی‌ام کفایت می‌کند.
زیرا چه وسیله تفریحی شریف‌تر و چه همصحبتی سرگرم کننده‌تر از ادبیات وجود دارد و چه هیجانی لذت بخش‌تر از هیجانی است که کتاب خواندن نصیب انسان می‌کند؟!


نقل قول از یک کتاب که نمی‌خوام اسمش رو بگم!


آخرین باری که سریالی را به صورت کامل دیدم، مربوط می‌شود به زمانی که همه فرار از زندان می‌دیدند. کامل و با شوق زیاد با همراهی دوستان دنبال می‌کردیم. بعد از آن کمتر می‌شد که سریالی ببینم، چه برسد که آن را دنبال کنم و کامل آن را ببینم. حتی سریال‌های صدا و سیما هم پراکنده می‌دیدم. آن زمانی هم که سریال‌های اینترنتی و سریال‌های مهران مدیری مثل قهوه تلخ و شوخی کردم و . طرفدار داشت، من نمی‌دیدمشان.

امّا وقتی که چرنوبیل سر و صدا کرد و این همه حرف در موردش در فضاهای مختلف پراکنده شده بود، قلقلک شدم که ببینمش. اتفاقا یک حجم اینترنتی رایگان هم نصیبم شد که در اولین فرصت دانلودش کردم. و چند ساعت پشت سرهم فرصتی دست داد که تمام ۵ قسمتش را در یک نشست تماشا کنم.

در مورد فرم و مباحث فنی فیلم که تخصصی ندارم، و  ظاهر آن برای یک مخاطب عام در این زمینه که من باشم، خوب بود؛ حتی می‌توان گفت که عالی بود. البته بعید هم نبود که این چنین باشد.

امّا در اینکه آمریکا و انگلیس که سازندگان این فیلم بودند، قسمتی از حقیقت را پوشانده‌اند شکی نیست. به خاطر سابقه این کشور می‌گویم. وگرنه از حادثه اطلاعات دقیقی ندارم که با سند و مدرک بگویم کجاها را دروغ گفتند و البته وظیفه من نیست، چرا که این یک فیلم در مورد ایران نیست و کسانی که این وظیفه را بر عهده دارند، گفته‌اند که فیلمی در پاسخ این فیلم خواهند ساخت. روسیه را می‌گویم. و البته باید دید که از عهده آن برمی‌آیند یا نه؟!

ولی نکته‌ای که برای من جالب بود این است که دروغ‌گو ترین کشور‌ها هزینه‌ای زیاد را متحمل می‌شوند تا مخاطب را متوجه هزینه دروغ کنند! و حتی در جایی که از بدی دروغ حرف می‌زنند باز هم خود از دروغ دست برنمی‌دارند.

نکته‌ی دیگر اینکه احساس می‌کنم این سریال هم مثل خیلی از کتاب‌ها که با هدف مشهور می‌شوند برای اغراض خاص، با هدف مشهور شد با غرض ورزی‌های خاص. به خصوص وقتی که در ایران شهرت پیدا می‌کند.

و بعضی از سکانس‌ها هم جالب بود، مثلا سکانسی که ربات آلمانی را برای حل مشکل می‌آورند. البته اگر حقیقت داشته باشد.

به دوستانی که این سریال را دیده‌اند و یا قصد دیدنش را دارند پیشنهاد می‌کنم مستند

من مرگ میشوم » را هم ببینند. شاید بعد از تماشای این مستند بتوانند درک کنند که چرا آمریکا اینقدر برای ساخت این سریال هزینه می‌کند. بالاخره باید برای تبرئه خود هزینه کرد.


قبلا هم گفته بودم که درست‌نویسی در دو عرصه‌ی املا و انشا، جامه‌ی معنا را به تن می‌کند. مهم‌ترین نکته در املا، چنانچه مهم‌ترین در نویسندگی نیز هست، تمرین و نوشتن است. بنویسید و خوش‌حال باشید که کسی غلط‌های شما را می‌گیرد!


همانگونه که در نویسندگی، درست‌نویسی مقدم بر ساده‌نویسی و زیبا نویسی است و باید ابتدا درست‌نویسی را بیاموزیم، در مقام یادگیری درست‌نویسی هم ابتدا به کلاس املا می‌رویم و سپس نوبت به زنگ انشا می‌رسد.
 دوستانی که کمی قلم روی کاغذ کشیده باشند متوجه هستند و می‌دانند که انشا چقدر ضرورت دارد. اصلا اگر حواسمان به غلط‌های انشایی نباشد، نیمی از درست‌نویسی‌مان لنگ می‌زند. و اگر به عنوان یک نویسنده درست‌ ننویسیم و یا در راه آموختنش تلاش نکنیم، کلاه‌مان پس معرکه‌ است. و اگر هنوز ضرورت درست‌نویسی را نیافته‌ای، به 

این مطلب مراجعه کن، شاید کمکت کند.


از مقدمات که بگذریم، سخن از انشا است. هنگامی که کلمه یا ترکیب چند کلمه را به نحوی استفاده کنیم که با یکی از قواعد دستوری ناسازگاری داشته باشد، و یا یکی از سنت‌های نوشتاری را زیر پا بگذاریم و یا با نوشته‌ی خود دست به تخریب طبیعت زبان فارسی بزنیم، دچار غلط انشایی شده‌ایم.
خطا‌های انشایی شدت و ضعف‌ دارد، یعنی بعضی از آن‌ها آنقدر فاحش است که مانند فحش ناموسی قابل چشم‌پوشی نیست، و برخی دیگر را می‌توان با آسان‌گیری از آن‌ها گذشت، ولی نباید به حدی برسد که منظور و مراد نوشته‌ را تغییر دهد و یا باعث اجمال و نامفهومی شود و درست‌نویسی را خدشه‌دار کند.
این خطا‌ها گاه در ساختار و ساختمان کلمه است و گاه در ساختار جمله و ترکیب. قصد جمع آوری همه‌ی این غلط‌ها را نداریم و اصلا ممکن هم نیست!
ولی مقداری اندک از آن‌ها را که هر دست به قلمی بدان نیازمند است را با هم مرور می‌کنیم؛ از جمله : استفاده از واژه‌های بی‌گانه، گرته‌بردای، استفاده از کلمات باردار، استفاده‌های بی‌معنا و نابجا و که به یاری خدا در پست‌های جداگانه به هریک پرداخته می‌شود و البته اگر حوصله خواندنِ کیبورد بازی‌های من را ندارید، می‌توانید به دو کتاب بهتر بنویسیم» آقای رضا بابایی و غلط ننویسیم» آقای نجفی رجوع کنید. و اگر کتاب دیگری هم می‌شناسید به من هم معرفی کنید!

اشتباهات املایی گاهی به خاطر عدم آشنایی با قوانین املای کلمات در ترکیب‌ها به وجود می‌آید.

به عنوان مثال و نمونه:  بیندازد » درست است؛ نه بیاندازد » و یا بیفتد » صحیح است؛ نه بیافتد »؛ دلیل آن هم این قاعده است که هنگامی که الفِ مضموم و مفتوح، بین بای تاکید و فعل می‌آید، لازم است تبدیل به ی» شود. برخلاف آن هنگامی است که الف مکسور است، که هیچ تغییری در املای کلمه رخ نمی‌دهد؛ مثل بایست ».


غلط‌های

املایی به شدت غلط‌های انشایی قلم را دچار اختلال نمی‌کند، و به شدت غلط‌های انشایی باعث کج فهمی یا سخت فهمی نمی‌شود. امّا برای وجه نویسنده بازتاب و عقبه‌ای ناگوار دارد. هرچند در بسیاری از موارد ممکن است اختلالی در فهم متن رخ ندهد، امّا مخاطب به شدت نسبت به نویسنده بدگمان می‌شود. 

خواننده با خود می‌گوید : چگونه به حرف کسی که غلط املایی دارد، اطمینان کنم؟» هر چند این پرسش از سر دید عوامانه است، ولی خوب نمی‌توان هم از آن گذشت، چرا اکثر مواقع مخاطبین عوام و یا خواص عام‌زده هستند.


معمولا کلماتی که در املای آن‌ها اشتباه می‌کنیم زیاد نیست، مهم‌ترین آن‌ها در کتاب بهتر بنویسیم آقای رضا بابایی در صفحه ۷۶ آمده است، می‌توانید با رجوع به این قسمت املای صحیح این کلمات را برای قلم خود ملکه کنید.



برای آن که نمره املای‌مان ۲۰ شود لازم نیست اطلاعات وسیعی را به خورد مغزمان دهیم و زمان زیادی صرف کنیم! بهترین و مفید‌ترین راه برای بیمه کردن قلم از انواع غلط‌ها به خصوص غلط‌های املایی معاشرت با آثار بزرگان و نوشته‌های معتبر است؛ این انس با نوشته‌های پیشینیان باعث می‌شود که املای درست کلمه در جمله را ببینیم و ضمیر ناخودآگاه‌مان را اصلاح کند، و شیوه صحیح کلمه را در ذهن ما ثبت کند.

و راه دوم که راهی خودآگاه است مراجعه به فرهنگ‌نامه‌ها است؛ وقتی در صحّت کلمه‌ای شک کردی با مراجعه به لغتنامه از درستی اطمینان حاصل می‌کنی و با چند بار مراجعه ضبط صحیح آن کلمه در ذهنت نقش می‌بندد، و گاهی هم تنها با یک‌بار مراجعه این اتفاق رخ می‌دهد. البته این رجوع‌ها که گاهی هم ضرورت می‌یابد، باعث می‌شود که دامنه لغات‌مان هم زیاد شود.

و در باب شیوه‌ی خط فارسی در ابتدا امر می‌توان به مصوبات فرهنگستان اطمینان کرد.


شما برای تقویت املای خود از چه راهی استفاده می‌کنید؟



درست‌نویسی در دو زمینه معنا پیدا می‌کند: 

املا و انشا


املا: انتخاب درست حروف کلمات، با توجه به معنای مقصود

         نکته : مسئله "قطع و وصل" یا "فاصله و نیم‌فاصله" و موارد دیگر ویرایشی و تایپی، جزء مباحث درست‌نویسی املایی محسوب نمی‌شوند.

 این موارد به سلیقه و شیوه رسمی نویسندگان مربوط می‌شود، آن‌ هم در دوران‌های مختلف، متفاوت می‌شود. بنابراین مثل ترکیب ایخدا از لحاظ املایی کاملا صحیح است، اگرچه از نظر ویرایشی غلط است. ویا اینکه کلمه‌ی تحکیم را در معنای تثبیت به کار ببریم غلط املایی نیست، بلکه اشتباه ویرایشی است؛ چرا که تحکیم به معنای داوری است!

 

انشا: کلمه یا ترکیب را به نحوی به کار ببریم که با تمام قواعد دستوری سازگاری داشته باشد.



زیاده‌روی‌های بعضی از دوستان اهل ادب، از مهم‌ترین عوامل فرار نویسندگان جوان از درست‌نویسی است و آن را سخت و دشوار می‌پندارند.

با زیاده‌روی‌ها چنان دایره‌ی درست‌نویسی را تنگ می‌کنند که پرهیز از خطا را آنچنان سخت می‌کنند که اغلب عطایش به لقایش بخشیده می‌شود. پس بیایید با پاک کردن این تصور غلط از ذهن‌هایمان، با درست‌نویسی مهربان شویم. زبان‌شناسی نباید جایی برای افراط باشد، چنانچه نباید تفریط در آن راه یابد.

کتاب‌های بسیاری در زمینه‌ی درست‌نویسی منتشر شده است، اما به کدام می‌توانیم اعتماد کنیم؟

من تمام کتاب‌ها و مقالات را ندیده‌ام، ولی بنظرم دو کتاب‌ هستند که ظاهرا دچار این افراط و تفریط‌ها نشده‌اند و بیشتر سعی می‌کنم از این کتاب‌ها برای‌تان بنویسم؛ غلط ننویسیم / ابوالحسن نجفی - بهتر بنویسیم / رضا بابایی


شما چه کتاب‌هایی در زمینه درست‌نویسی می‌شناسید؟



بعضی‌ها معتقدند که درست‌نویسی نیاز به استدلال ندارد. و یا حداقل ترجیح درست‌نویسی نیازمند اثبات نیست. و بعضی هم برخلاف آن‌دیگری، می‌گویند که اگر اثبات شود و استدلال بر درست‌نویسی بیاوریم، دیگر این‌ همه عذاب برای دانش‌آموزان درست‌نویسی در آموختن نیست. و حداقل دشواری‌ها، راحت‌تر تحمل می‌شود! 

من نه این طرفی هستم و نه آن طرفی ! اما این را می‌فهمم که این ریاضت نگارشی فایده دارد و شاید ذکر چند فایده، بی‌فایده نباشد!

مهم‌ترین آن: شما به صورت صحیح منظورتان را به مخاطب می‌رسانید، و البته روان و واضح؛ مگر نه این است که از نوشته‌هایتان توقع دارید که آنچه در فکر شما جریان دارد را به فکر مخاطب‌تان هم برساند؟ خوب برای آنکه مخاطب‌تان منظور شما را اولا بفهمد و ثانیا صحیح و درست بفهمد، شما نیازمند آن هستید که درست بنویسید تا او هم درست بخواند و بفهمد.


فایده دیگر آنکه : به وحدت زبانی نزدیک می‌شویم؛ هرچند وحدت مطلق و آرمانی ممکن نیست و لازم هم نیست، امّا نباید اختلاف و پریشانی آنقدر زیاد باشد که فارسی‌نویس‌ها نسبت به یک دیگر بی‌گانه باشند، به نحوی که هرکدام متعلق به فرهنگ و زبانی جدا هستند. بله نمی‌توان از همه توقع داشت که یکسان بنویسند، امّا این که از محوری واحد دور نشوند هم توقع زیادی نیست!


فایده‌ای که دیگران گفته‌اند : حفظ و صیانت از مرز‌های زبانی و فرهنگی کهن ایران؛ همانگونه که باید میراث فرهنگی را حفظ کرد، باید نسبت به زبان  وفرهنگ‌مان هم غیرتمند باشیم.

شما چه فایده‌هایی برای درست‌نویسی قائل هستید؟


درست‌نویسی برخلاف زیبا‌نویسی نیاز به استعداد خاصی ندارد، بلکه با یادگیری قواعد عام و اصلی می‌توانی دست به کار شوی.

می‌توان با مطالعه یک کتاب جامع که البته زیاده روی نکرده باشد، از بیشتر خطا‌های زبانی و نگارشی در امان بود. البته واضح است که صرف مطالعه برای درست و استوار نوشتن کافی نیست، بلکه باید تمرین کرد تا ملکه شود. و البته این ملکه شدن با رجوع‌ها در هنگام نوشتن رخ می‌دهد؛ یعنی تو در حال نوشتن هستی، و شک می‌کنی که این قاعده را درست نوشتی یا نه؟ با یک رجوع نه تنها به صورت صحیح می‌نویسی، بلکه آن قاعده و نکته‌ی درست‌نویسی را در حافظه خود ذخیره می‌کنی. و  اگر هم از مطالعه قبلی نکات و دستور‌های نگارشی و زبانی در ذهنت حضور دارد که بهتر و بدون مراجعه می‌نویسی. 


پس با مطالعه یک کتاب جامع که زیاده روی نکرده باشد، می‌توانی اولین قدم را در درست نویسی برداری. و قدم آخر تمرین است. همین دو گام برای درست‌نویسی کافی است. بله قبول دارم که گام‌های بزرگی است ولی درست‌نویسی هم مهم است.



درست‌نوسی همان زنگ املا و انشا در مدرسه است. وبعد‌ها هم که بزرگ‌تر شدیم، نامش شد دستور زبان.

مثل اکثر چیز‌هایی که در مدرسه به زور به خورد ما می‌دهند، این مورد هم یا یادنگرفتیم، و یا هم فراموش کرده‌ایم. نادرا مثال نقض پیش می‌آید. شما که آن مثال نقض نیستید؟؟


و البته این قواعد و دستور زبان‌ها هم در تطور تاریخی، تغییرات داشتند، مثلا در دوره‌ای می‌گفتند خوشحال را سر هم بنویس، و در دوره‌ای دیگر می‌گفتند که باید جدا نوشته شود. من خودم گرفتار این مسئله بودم، که در راهنمایی چیزی درس می‌دادند، که در دبیرستان خلاف آن را در سر ما فرو می‌کردند. ولی خوب در این بازه‌ی زمانی که در آن گذران عمر می‌کنیم، تاحدی یک مجموعه از این قواعد مورد قبول همگان واقع شده، که در ابتدای نویسندگی بهتر است از مرز آن‌ها نکنیم، البته  عامدا منظور است، وگرنه گاهی فراموش می‌کنیم، و گاهی اصلا جاهل هستیم و نمی‌دانیم. مثلا شما اگر همین چند خط من را برگردید شاید متوجه اشتباهات من هم بشوید. چراکه من هم مانند شما در حال آموختن هستم، و خیلی از قواعد را نمی‌دانم،‌ و آنچه که می‌دانم یا فراموش کرده‌ام و یا اینکه ملکه نشده است. و بهترین راه برای ملکه شدن و جلوگیری از فراموشی تکرار و تمرین است، همین. البته باید قبل از آن بدانیم و از جهل بیرون بیاییم. و بعد با تکرار و تمرین درست نویسی را برای قلم‌مان ملکه کنیم، که ناخودآگاه صحیح و بدون غلط بنویسیم.

به نظرم این یک قله برای درست‌نویسی است که باید به عنوان هدف در مقابل ما خودنمایی کند، و ما به آن فکر کنیم و در رسیدن به آن تلاش کنیم. اینکه تو ناخوداگاه درست بنویسی. 

به نظرتان این توقع زیادی است و باید کمی کوتاه آمد؟ و یا اصلا نه کم هم هست؟





باز هم خدا را شکر که این سرویس وبلاگ‌دهی بیان، مثل خیلی از سرویس‌ها یک باره قطع نشده و بدون خواندن آهنگ خداحافظی، نرفته است. خداییش دمشون گرم.

تا مدتی هم رشد خوبی هم در زمینه خدمات‌رساتی و هم زمینه جذب کاربر داشت؛ امّا از زمانی که گوشی‌های هوشمند فراگیر شد و به تبع آن شبکه‌های اجتماعی، در هر دو زمینه رکود چشم گیری پیدا کرد تا حدی که برای عید امسال وبلاگ‌های برتر سال قبل را معرفی نکردند. آدم احساس می‌کند تعطیل کرده‌اند و رفته‌اند و کسی در شرکت نیست، فقط سیستم‌ها را خاموش نکردند!


وقتی

پست آقای صفایی‌نژاد در مورد پویش درخواست از بیان» برای توسعه خدمات بلاگ» را  خواندم آنچنان ترقیب نشدم که در آن شرکت کنم، راستش را بخواهید احساس می‌کنم آنچنان موثر نیست! ولی دوستان امیدوار هستند و من هم خیلی خوشحال می‌شوم که امیدشان ناامید نشود.

ولی وقتی

حسن آقا من رو دعوت به این چالش کرد، از آن‌جایی که عادت ندارم به این راحتی‌ها محبت‌ها را رد کنم، مخصوصا اگر در عنوان دعوت باشد؛ تصمیم گرفتم در پویش شرکت کنم. به امید آنکه موثر واقع بشود.


از مجموعه بیان در راستای توسعه خدمات وبلاگ، درخواست‌های خود را به شرح زیر مطرح می‌کنم:

۱. امکان پاسخ دادن به نظرات کاربران توسط بازدید کنندگان تا چند پاسخ

۲. امکان لایک کردن نظرات

۳. امکان تهیه نسخه پشتیبان

۴. امکان پیوست مطالب مرتبط بر اساس برچسب ها و انتخاب توسط نویسنده

۵. قابلیت اشتراک گذاری مطالب در شبکه‌های اجتماعی و پیامرسان‌ها

۶. ابزار نظر سنجی؛ هم به صورت باکس جداگانه و هم درون پست‌ها

۷. امکان جابجایی جعبه‌ها و باکس‌های کنار وبلاگ برای کسانی که آشنایی با کد نویسی ندارند

۸. رفع مشکل نظر دادن در وبلاگ های که دامنه اختصاصی دارند (برای نظر دادن باید مجددا وارد بیان شد که جدا از اتلاف حجم و زمان، احتمالا باعث کاهش مشارکت در نظردهی می شود)

۹. رفع مشکل لینک دهی به متن نظر (ابزار دادن لینک به بخشی از نظر وجود دارد ، اما کار نمی کند)

۱۰. اعلام حضور مخاطبان که بدونیم کیا هستن کیا فقط دنبال می کنن

۱۱. مشخص باشه کیا رای مثبت و کیا رای منفی میدن


از تمام دوستانی که محبت می‌کنند و از خوانندگان این وبلاگ هستند دعوت می‌شود که در این چالش شرکت کنند،‌شاید با زیاد شدن کمیت، امید در تاثیر گذاری باشد. حتی اگر درخواست تکراری هم دارید باز هم تکرار کنید، در تاثیر گذاری موثر است!

و از آنجایی که به قول

حسن‌ آقا این دعوت خصوصی حس خوبی ایجاد می‌کند و من همین حس را تجربه کردم، از دوستان زیر دعوت می‌کنم تا علاوه بر ایجاد حس خوب، شور شرکت در پویش زیاد شود :

سربازعقل -

حاج مهدی -

سید جواد -

طلبه‌ی اُمنفی -

جناب منزوی -

رئوف -

مهرجان (یک معلم) 

و همچنین صاحبان وبلاگ‌های :

خورشید شب -

بلاگی از آن خود -

خاطرات زندگی یک نویسنده -

دارالمجانین


به عنوان آنچه‌گذشت قبل از خوندن این پست

اینجا را بخونید. و

اینجا اگر حوصله اجازه داد.
می‌دونم بین پست قبلی و این پست که قرار بود سلسله‌وار باشه فاصله زیادی افتاد، ولی شما با بزرگواریتون  این کاهلی‌ منو ببخشید!


این یک قاعده است که هرگاه انسان به خود»ش رجوع ‌کند، اگر احساس کند زندگی و کارهایش بیهوده و بی‌فایده است، دچار پوچی می‌شود؛ و همین که این احساس به او دست دهد، اضطرابی نیز در او به‌وجود می‌آید که باعث تشویش و سرگردانی و چه کنم؟ چه کنمِ؟» او می‌شود، هر وقت انسان اضطرابی را در خود» حس می‌کند اگر خط آن را بگیرد و ادامه دهد، به پوچی یا ضرر می‌رسد. اگر عمیقاً ارزیابی کنیم؛ ریشه احساس پوچی‌برمی‌گردد به این‌که انسان فکر کند خودش برای رسیدن به مقصد و هدفش کافی است و لذا با تکیه بر خود و نظر استقلالی به خود»، می‌خواهد امورات خود را ادامه دهد.

خداوند می‌فرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»؛ ای مردم شما ذاتاً فقیرید و هیچ چیزی از خود ندارید و تنها خدا غنی و ستوده است.

پس وقتی به خود»مان نظر کنیم، می‌‌بینیم از خود» هیچ چیز نداریم؛ حال اگر در همین هیچ‌بودن خود متوقف شویم به پوچی می‌رسیم، و پوچی هم در نهایت موجب اضطراب است.
اما اگر در عین توجه به هیچ‌بودنِ خود، به حق نظر شود و از پرتو نور او بهره بگیریم، می‌‌یابیم همه چیز از خدای غنیِِ حمید» است و می‌توانیم به نور غنیِ حمید متصل شویم و در نتیجه به غنا و کمال برسد؛ یعنی به آرامش و اعتماد دست یابیم و از پوچی و اضطراب رهایی.


مرگ از موضوعاتی است که به راحتی از ذهنم بیرون نمی‌رود؛ نه آن که بترسم؛ بلکه همیشه دلم می‌خواست از آن سردربیاورم. در فهمیدن همیشه لذتی وصف‌ناپذیر است، مخصوصا اگر از مفاهیم پیچیده و مجهول باشد. در آینده بیشتر در موردش می‌نویسم؛ امّا امروز به مناسبت

چالشی که سید‌جواد (

سکوت) راه انداخته است این پست را نوشتم.

از عنوان پست مشخص است که چالش چیست و از چه قرار است؛ قرار است ۱۰ کاری که می‌خواهیم حتما قبل از مرگ‌مان انجام دهیم در یک پست لیست کنیم و در پایان حداقل از ۵ نفر برای این چالش دعوت کنیم.


سیاهه من:

۱. مطالعه قرآن در سحر برایم شاکله شود
۲. یکباردیگر پیاده زیارت ابعین امام حسین علیه‌السلام بروم
۳. مکه و مدینه و قبرستان بقیع را زیارت کنم 
۴. و همچنین سوریه
۵. یک سفر به لبنان و بعد از آن به فلسطین بروم(ترجیحا با خانواده)
۶. حداقل یکی از فرزندانم را برای خدمت به این انقلاب تربیت کنم
۷.حکمت متعالیه صدرا و فصوص محی‌الدین را بفهمم
۸. یک دور المیزان را از استادی درس بگیرم
۹. صوتی‌های از مرحوم مهندسی که کتاب ۴۰‌حدیث امام را شرح داده است، گوش کنم
۱۰. یک دور مثنوی و معنوی بخوانم


مدعوّین به این چالش:

آقای صفایی نژاد - وبلاگ دارالمجانین - میرزامهدی - مهدی (سفر نویسنده) - بلاگی از آن خود - وبلاگ انار - نقل بلاگ - رهام نوشت‌ها - Hard Time - آقا گل - الرّقیم  و همه‌ی دوستانی که نام‌مبارک‌شان از قلم افتاده

* می‌دانم بعضی از دوستان را دیگران هم دعوت کردند ولی من هم می‌خواستم از ایشان دعوت کنم تا انگیزه‌شان دوچندان شود. دوستانی که شرکت می‌کنند لینک مطلب رو برا

سید‌جواد بفرستن


متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب به این شرح است:
بسمه تعالی
بسیار خوب و هنرمندانه و پرجاذبه نوشته شده است. تصویری که از ماههای آخر مبارزات نشان میدهد، درست و روشن و واقعی است. به گمان من همه‌ی جوانها و نوجوانهای امروز به خواندن این کتاب و امثال آن نیاز دارند. از نویسنده‌ی کتاب باید تقدیر و تشکر شود ان‌شاءالله. / مرداد ۹۸.(

منبع)


وقتی رهبر انقلاب در مورد این کتاب اینگونه سخن می‌گوید دیگر من چه می‌توانم بگویم؟ تنها می‌توانم بگویم این جاذبه و کششی که ایشان از آن صحبت می‌کند من هم هنگام خواندن کتاب تجربه کردم. با وجود آن که مخاطب این کتاب نوجوانان است، برای جوانان هم جذاب خواهد بود و تا حدودی برای بزرگسالان. از آن کتاب‌هایی است که می‌تواند شما را مجبور کند در یک نشست تمامش کنید. و این تصویری که رهبر انقلاب می‌گویند درست و واقعی است، بسیار زیبا و هنرمندانه روایت شده است. و واقعا اگر می‌خواهید از شرایط قبل از انقلاب اطلاع کسب کنید داستان مفیدی است به خصوص اگر می‌خواهید فرزندان‌تان هم آن را بخوانند.
در این کتاب  داستان زندگی خانواده‌ای از طبقه‌ی متوسط به تصویر کشیده می‌شود که در مقطع تاریخی هفدهم شهریور تا بیست‌و‌ششم دی‌ماه ۱۳۵۷ درگیر مبارزات علیه رژیم ستمشاهی شده‌اند. تک‌تک اعضای خوانده حتی عزیز با دعا‌هایش و حتی پدری که مخالف مبارزات بود.

مدرنیته و نفسانیت امانیسم عامل تمام بدبختی بشر امروز است، نمونه بارز جنایت‌های مدرنیته کشتار‌های بی‌سابقه جنگ جهانی اول و دوم است و حتی این ویروس کرونا هم ریشه در آن دارد؛ که در آینده مشخص می‌شود جنگ جهانی سوم بوده است یا نه!

اسکافیلد و بلیک دو سرباز جوان انگلیسی در مأموریتی غیر ممکن باید با پیغام بردن برای گردان دوم جان ۱۶۰۰ نفر را نجات دهند. آن‌ها زمان بسیار کمی‌دارند و عقربه‌ها به سرعت پیش‌ می‌روند و آن‌ها باید خود را سریع‌تر به گردان برسانند تا این گردان در تله‌ای که برای‌شان آماده شده نروند. و از طرفی بلیک یک انگیزه شخصی هم دارد؛ برادرش. برادر بلیک در این گردان خدمت می‌کند و جان او هم در خطر است.

خط داستانی نسبتا جذابی دارد بخصوص که تلاقی‌های مرگ و زندگی در آن جریان دارد. امّا اگر بخواهم بگویم آموزنده بود، نمی‌توانم بگویم؛ حداقل برای من آموزنده نبود و ارزش وقت‌گذاری نداشت، به‌خصوص در این مقطع که فرصت‌هایم خیلی محدود شده است. امّا نکته‌ای که به نظرم جالب آمد و شما هم اگر این فیلم را تماشا کردید به آن توجه کنید این است که در هر صحنه‌ای از این فیلم،‌ خاطراتی که از دوران دفاع مقدس شنیده‌ام، به ذهنم تداعی می‌شد، البته نه به خاطر شباهت بلکه به خاطر تضاد بسیاری که داشتند. حتما فیلمی و یا کتابی از دوران دفاع مقدس خوانده‌اید؟ وقتی در مقام مقایسه برمی‌آییم واقعا تفاوت را احساس می‌کنیم و معجزه بودن ۸ سال دفاع مقدس خودمان را درک می‌کنیم. مثل وقتی که کتاب در غرب خبری نیست و یا کتاب وداع با اسلحه را می‌خوانیم.


مرگ از موضوعاتی است که به راحتی از ذهنم بیرون نمی‌رود؛ نه آن که بترسم؛ بلکه همیشه دلم می‌خواست از آن سردربیاورم. در فهمیدن همیشه لذتی وصف‌ناپذیر است، مخصوصا اگر از مفاهیم پیچیده و مجهول باشد. در آینده بیشتر در موردش می‌نویسم؛ امّا امروز به مناسبت

چالشی که سید‌جواد (

سکوت) راه انداخته است این پست را نوشتم.

از عنوان پست مشخص است که چالش چیست و از چه قرار است؛ قرار است ۱۰ کاری که می‌خواهیم حتما قبل از مرگ‌مان انجام دهیم در یک پست لیست کنیم و در پایان حداقل از ۵ نفر برای این چالش دعوت کنیم.


سیاهه من:

۱. مطالعه قرآن در سحر برایم شاکله شود
۲. یکباردیگر پیاده زیارت ابعین امام حسین علیه‌السلام بروم
۳. مکه و مدینه و قبرستان بقیع را زیارت کنم 
۴. و همچنین سوریه
۵. یک سفر به لبنان و بعد از آن به فلسطین بروم(ترجیحا با خانواده)
۶. حداقل یکی از فرزندانم را برای خدمت به این انقلاب تربیت کنم
۷.حکمت متعالیه صدرا و فصوص محی‌الدین را بفهمم
۸. یک دور المیزان را از استادی درس بگیرم
۹. صوتی‌های از مرحوم مهندسی که کتاب ۴۰‌حدیث امام را شرح داده است، گوش کنم
۱۰. یک دور مثنوی معنوی بخوانم


مدعوّین به این چالش:

آقای صفایی نژاد - وبلاگ دارالمجانین - میرزامهدی - مهدی (سفر نویسنده) - بلاگی از آن خود - وبلاگ انار - نقل بلاگ - رهام نوشت‌ها - Hard Time - آقا گل - الرّقیم  و همه‌ی دوستانی که نام‌مبارک‌شان از قلم افتاده

* می‌دانم بعضی از دوستان را دیگران هم دعوت کردند ولی من هم می‌خواستم از ایشان دعوت کنم تا انگیزه‌شان دوچندان شود. دوستانی که شرکت می‌کنند لینک مطلب رو برا

سید‌جواد بفرستن


از بیستم شعبان تا آخر ماه مبارک رمضان مناسب است که یک اربعین دعای عهد را بخوانید و ملتزم باشید.
این، یک نوع استقرار در محبت و ولایت می‌آورد. بعد از نماز صبح دعای عهد را انسان چهل روز ادامه بدهد، این دیگر می‌ماند. بعد هم اگر برایش ملکه شد، ادامه بدهد؛ ولی از هجدهم - بیستم ماه شعبان تا آخر ماه رمضان چهل روز بدون فاصله می توان دعای عهد را ادامه داد.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری

وقتی کاری را دسته جمعی انجام می‌دهیم، کار خیلی بهتر پیش می‌رود و تنبلی‌ها کم می‌شود و وقتی انگیزه‌مان کم می‌شود دیگر دوستانِ جمع  هُل‌مان می‌دهند. و اگر در میان راه کسی کم آورد ما به تلافی هُلی که دادند، دست‌شان را می‌گیریم و در مسیر هم قدم می‌شویم. مثل وقتی گروهی به کوه می‌رویم؛ حرفه‌ای‌ها باید گذشت کنند و مبتدی‌ها هم باید تلاش بیشتر، تا گروه یک دست باشد و با هم به قله برسیم.

یکی از مسائلی که شدیدا به آن نیاز داریم کار جمعی است که متاسفانه در میان ما بسیار ضعیف است و فرد‌گرایی به شدّت روبه‌ افزایش است؛ که البته این هم از سوغاتی‌های غرب است که به اصطلاح درس‌خوانده‌های آن‌ور آبی برای‌مان آورده‌اند. بُگذریم.

گرایش به جمع و اجتماع در دین‌مان هم مورد تاکید است. و از گذاره‌هایی است که شدیدا هم به آن سفارش شده است، نمونه‌ آن اهتمام ویژه دین عزیزمان به نماز جماعت است که به این صورت ثواب برای آن قرار داده است. و از این قبیل سفارشات .

خلاصه این پرچانگی‌ها برای معرفی یک

کار‌ِ گروهی در همین فضای وبلاگی است که چند سالی است در ماه مبارک رمضان دایر می‌شود. مجازی دور هم جمع می‌شوند و قرآن را ختم می‌کنند؛ هر کس به اندازه‌ی توان خودش. و این را بگویم که تا ۵ اردیبهشت مهلت ثیت‌نام دارید. من که ثبت‌نام کردم. می‌دانم که خیلی‌ از شما عزیزان در ماه مبارک رمضان قرآن می‌خوانید و با آن انس می‌گیرید؛ بیایید این‌بار با هم قرآن بخوانیم!

آیا لازم است از اهمیت تلاوت قرآن در بهار قرآن -ماه مبارک رمضان- بگویم و سرتان را درد بیاورم؟


دو سالی است که در ماه مبارک رمضان ارتباطم را با وبلاگ و اینترنت قطع می‌کنم؛ سال اول که این‌کار را کردم بدون هیچ اعلانی در وبلاگم به مدت یک ماه نبودم ولی سال قبل

پستی نوشتم که تا حدودی دلیل این‌کار را در آن پست گفتم. تجربه‌ای خوبی بود و تصمیم دارم آن را امسال هم عملی کنم.
در این روز‌ها که نیستم پیشنهادم پیوند‌های روزانه است به خصوص که قسمت

آرشیو آن هم راه افتاده است. و همچنین در

پست سال قبل دو کتاب هم پیشنهاد داده بودم که دوباره همان دو کتاب را پیشنهاد می‌دهم. این دو کتاب ارزش هر سال خوانده شدن را دارند.



تا عید فطر خدانگه‌دار
و التماس دعا


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها